تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

داینوسپیس

1393/3/7 21:18
نویسنده : مامان انیس
576 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیزای دل من حال و احوالتون خوبه خوش می گذره بهتون ترزیوی همیشگی من برای شما سلامتی و شادمانیه

عرض کنم حضور مبارکتون توی این مدت زمانی که ننوشتم بدلابل مختلف از جمله مشغله کاری و ......بارها و بارها توی ذهنم پست فرستادم و وب رو آپ کردم چه لحظه های شیرینی که دلم می خواست همون لحظه براتون بنویسم و نشد منو ببخشید ...روزی که این وبلاگو درست کردم با خودم عهد کردم تا اونجا که ممکنه خاطراتتون رو بنویسم ولی انگار زیادی به خودم غره شدم و به عبارتی سنگ بزرگ برداشتم ولی امیدوارم بعدها به من خرده نگیرید

راستی 25 اردیبهشت وبلاگمون 3 ساله شد

به طور خلاصه توی یک ماه گذشته اینطور گذشته

هوا بسیار گرم شده .....از مهد کودک دیگه خسته شدید.... عروسی یه فتمیل بسیار عزیز بود و چند روزی مشغول بودیم امیدوارم که خوشبخت بشن

یه هفته قبل عروسی یعنی همون روز 42 ماهی اول صبح باربد مریض شد گلاب به روتون اسهال و استفراغ شدید جوری که ترسیدم مثل دو سال پیش بشه.... ظهر که از اداره اومدم دیدم تارا هم تب شدید داره عصر بردمشون دکتر و یه سری دارو تجویز کرد باربد تقریبا خوب شد ولی تارا نه ....داروها انگار اثر نداشتن و تبش پائین نمیومد دوباره بردمش دکتر اینبار با یه نصفه آمپول خوب شد ولی مشکل دیگه ای پیدا کرد و اون یبوست شدیدش بود ضن اینکه بشدت کم اشتها شده و اصلا غذا نمی خورد شربت گیاهی رو که دکتر داده بود با دردسر بهش خوروندیم اوضاع اونقدر خراب بود که حتی شکلات و اسمارتیس هم نخورده

در نتیجه هفته بعدش رو اصلا اداره نرفتم حنا بندون و عروسی تمام مدت روی پام خواب بود و طفلی چیزی از عروسی نفهمید برای پاتختی هم که اصلا خواب بود و نبردیمش خیلی برای این مراسم شوق و ذوق داشت و از قبل همه لباس و کفشاشو امتحان کرده بود اون هفته رو تا آخرش مرخصی بودم و طبق معمول خونه مامانم اینا

وسط همین هفته هم بابام رفت شمال پیش مادرجان محترم و حالا حالا هم انگار موندنیه

هفته بعد هفته آخر مهد بود و جشن پایان مهد روز 31  اردیبهشت برگزار شد از اون روز دیگه مهد نرفتن و طبق معمول پیش مامان جون هستند تا ماه آینده که ببینم چطور میشه و شاید یه مهد جدید ثبت نام بشن البته اگه مریض نمیشدن می فرستادمشون ولی به خاطر مریضی بد موقع گرما و خسته بودن بچه ها فعلا دست نگه داشتیم

این هفته هم به همین صورت گذشته بیشتر خونه مامان بودیم چند باری با هم و با دوچرخه رفتیم پارک و کلی بازی کردن دو سه روز پیش یه دوست جدید پیدا کردن به اسم آرسام که همسایه مامان هستند و تقریبا همسن

شیطنت و شیرین زبونی که همچنان ادامه داره دلم می خواد درسته بخورمشون گاهی اوقات هم کلافه ام می کنن و حسابی قاطی می کنم ولی همیشه خدا رو شکر می کنم که منو لایق مادرشدن دونست

کلمات قلنبه سلنبه هم بکار می برن ما هم همچنان انیس و ایمان هستیم امروز ظهر رفتم خرید دیگه میوه فروش و سوپری و .... هم اسم منو بلد شدن بس که یه ریز صدام می کنن الهی فداشون بشم من

دیشب رفتیم خونه خاله نیکی و کلی بهشون زحمت دادیم باربد هم با گریه زاری آخر شب منو ساخت این بچه عشق ماشین بند کرده بود یکی از ماشینای آرشیدا رو می خواست و چقدرم بد پیله بود به زور بردیمش بیرون توی خیابون هم فیلمی سرمون درآورد تا وقتی بخوابه باهاش حرف زدم و براش توضیح دادم که کارش چقدر اشتباه بوده آخر سر میگه بچه دلش ماشین می خواد میگم بچه کیه ؟ مثلا باربدو میگی ؟ میگه آره

توی این هفته که پیش مامان هستم ظهر یکی از روزا وقتی رسیدم مامان گفت امروز بیست بیست بودن هنوز مامانم داشت حرف میزد تارا اومده میگه من دختر خوبی بودم حالا وقت جایزه اس

میگم چی می خواین شروع کردن : مداد رنگی مداد شمعی آبرنگ قلم مو دفتر مداد ماژیک وو.......

گفتم انگار باید بریم یه کتابفروشی رو بخریم همش یه نصفه روز آروم بودید ها

بچه ها یه تبلیغ از تی وی دیدن من یادم نیست چی بوده مرتب میان میگن داینوسپیس بخر هر چند بار هم ازشون خواستم تکرار کنن همینو گفتن بهشون میگم چیه میگن ماشیییییییییییییییییییییین که تند میره

هفته پیش تارا و بردم موهاشو کوتاه کنن دم آرایشگاه باربد میگه اجازه دارم بیام چون سری قبل خودم کار داشتم به باربد گفتم اینجا آرایشگاه زنونه اس آقایون نمیان اینبار مثلا اجازه اش رو گرفتم بردم با خودم

پرسنل آرایشگاه عاشقشون شده بودن به تارا گفتن میای دختر من بشی بهشون گفته نه من دختر مامان انیسم بهش گفتن آخه مامانت خسته اس گفته نه انیس مامان منه الهی فداش بشم من

تازگیها همش میگه من بزرگ شدم قدم بلند شده .... داشتم ناخنامو مرتب می کردم میگه این چیه میگم سوهان میگه برای دختراس میگم برای دخترا و خانماس میگه برا پسرا نیست میگم نه

رفته باربدو صدا می زنه میگه باربدی این مال ماست مال شما نیست

مامان براش غذا کشیده غذا خورده بعد بهش میگه مامان جون من به اندازه کافی غذا خوردم مرسی

باربد میگه مایومو بزار با باباجون و ایمان برم استخر بپرم تو آب و دوباره می فرمایند انیس استخر مال آقایوناست

باربد بسیار به ایمان وابسته اس و هر بار بخواد بره بیرون یه داستانی داریم براش گفتم باید بابا بره سرکار که پول داشته باشیم هر چی بخوای بخریم میگه نه میگم پس دیگه پول نداریم تو هم نمی تونی ماشین بخری وروجک برگشته میگه تو برو سرکار ایمان بمونه خونه یعنی این بچه های نسل جدید چی ان تو رو خدا

توی بازی با هم تارا باربدو هلش داد اونم افتاد بینیش درد گرفته و کمی خون اومد و البته حسابی هم گریه کرد و البته تارا هم دعوا شد شب دوباره توی بازی باربد هل داد اومدم دعواش کنم میگه انیس باربدی نیفتاد که گریه نمی کنه

هر کی با تلفن حرف بزنه باید به خانم خانما بگه جریان چی بوده و طرف کی بوده

هرشب می پرسه فردا نمیریم مهد کودک میگم نه میگه تو هم اداره نرو بمون پیشم

باربد چند روز پیش میگه انیس من خوابیدم کابوس دیدم حالا از کجا شنیده من نمی دونم

کافیه حواسمون نباشه یه چیزی از دهنمون دربیاد سریع میگه چرا حرف زشت می زنی

چند تا کلمه زشت یاد گرفتن بی توجهی چاره ساز نبود به حربه فلفل متوسل شدم البته تهدید فقط ... حالا هر کدوم که بگه اون یکی میاد میگه فلفلا رو بیار حرف زشت می زنه

خونه ما که طبق معمول به هم ریخته اس دیگه گاهی کلافه میشم اینا هم انگار نه انگار قشنگ از زیر کار در میرن کارم به جایی رسیده چند وقت پیش باربد صدام زده میگه انیس بیا اتاقمو مرتب کن بش میگم جانمممممممممم!!!!!!!!!!1تو ریختی من جمع کنم میگه آره

دیگه موقع بیرون رفتن مجبورشون می کنم اسباب بازی ها رو جمع کنن تو این یه مورد شوخی ندارم اصلا و ابدا

هفته پیش سرویسکار اومد برای سرویس و تعمیر کولر خونه مامان اینا .... جوجه های منم عشق تعمیرکار از جفتشون جم نخوردن گویا و چون روز قبلش هم اومده بودن مامان گفت تا باربدو دیدن گفتنش بازم نمیخوای بزاری کارمونو بکنیم ؟؟؟کلی براشون حرف زدن از جمله گزارش خرابی کولر خودمون رو هم دادن و گفتن چرا نمیای کولر ما رو درست کنی اونا هم گفتن شما دستور بدید البته مامان گفت حسابی عشق کردن با شیرین زبونیشون

الهی همیشه سلامت باشید و موفق و آبی آسمونتون بدون ابر کدورت و صفای سینه تون همیشه موندنی

خدای مهربون من مثل همیشه ازت می خوام آرامش رو برگردونی و کویر خشک همه دلهای غافل رو با بارون لطف و مرحمتت سیراب کنی می دونم که حرف دلم رو نگفته می دونی و زیباترین تقدیر رو مطمئنم که برامون رقم می زنی

الهی به امید تو

 

 

 

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

آجی مهربـــــــــــان
8 خرداد 93 0:18
قربون اون شیرین کاری هاتون بشم الهی...چرا مریض شدین آخی نه مامان انیس فهمید کجا رفته نه شما سفر بابایی هم بی خطر ایشالا میبوسمتون
مامان انیس
پاسخ
زنده باشید ممنون از محبتت عزیزم شاد و پیروز باشی
مامان سونیا
11 خرداد 93 12:11
ای جان قربون این خوشگلای شیرین زبون سه سالگی وبتون مبارک باشه همیشه به جشن و عروسی البته با تن سالم و شاد و خرم باشید عزیزم چی کشیدی تا این جوجه ها خوب بشن خیلی بد موقع توی گرما طفلیها مریض شدن انشالله که که دیگه بیماری از تنشون بر و در کمال صحت و سلامت باشند خوب بررسی کن ببین این پدیده جدیدداینوسپیس چیه که این فسقلیها از شما میخوان تا براشون تهیه کنی انشالله والا منم هرچی فکر کردم چی رو میگن هیچی به مغزم خطور نکرد ببوس رو ماه فنچولا رو از طرف خاله
مامان انیس
پاسخ
قربونت برم من دوست گلم زنده باشی انشالا مرسی امیدوارم همیشه شاد و خندون باشید.... وروجکا خیلی بد مریضن وحشت می کنم از اینکه مریض بشن امیدوارم همه کوچولوها همیشه سلامت باشند داینوسپیس احتمالا ماشین کوچولوهایی هستند که توی تبلیغ یکی از شبکه های کارتون عربی دیدن فکر کنم همون که دایناسور هم داره از زبون دایناسوره سر می خورن پائین هر تبلیغی ببینن سفارش خریدشو بهم میدن سونیا خوشگله رو می بوسم
سمیرا مامان آنیتا
14 خرداد 93 8:42
عزیــــــــــزم دلم یه عالمه برای تو و خوشگلات تنگ شده بود .. خوب شد که عکس هاشون رو دیدم .. به آنیتا هم دوستهاش رو نشون دادم بچم کلی سوال کرد میان مهد من ؟ ببوس این عزیزای دلم رو
مامان انیس
پاسخ
قربونت گلم الهی.... آنیتا خانم نازنین رو ببوس به جای من
حانیه
14 خرداد 93 11:46
سلام...ای جانم خدا حفظشون کنه خیلی دوست دارم با مادرایی که نی نی هم سن دخترم دارن آشنا بشم...با اجازه وبلاگتون رو تو پیوندها بزارم که بیشتر دوقلوهای قشنگتون رو ببینم
مامان انیس
پاسخ
سلام مرسی از لطف و مهربونیت محبت کردید حتما خدمت می رسم
ندا مامان پارسا و آریسا
15 خرداد 93 13:36
سلام عزیزم . خسته نباشی مامان انیس جون . الهی بمیرم واسه دخملی که اینقدر خودشو واسه عروسی آماده کرده بود و مریض شد خیلی دلم سوخت . خداراشکر که خوب شدن . قربون اون شیرین زبونی هاشون برررررررم از طرف من هززااااارتا بوسشون کن
مامان انیس
پاسخ
سلام به روی ماه ندا خانم گل ایشالا که همیشه سلامت باشی ما هم هزااااااااااار تا می بوسیمتون
مادر(رادین و راستین)
15 خرداد 93 19:10
انیس جون سلام امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی ببوس دختر و پسر گلت رو
مامان انیس
پاسخ
سلام عزیزم مرسی از لطفت امیدوارم همیشه پاینده باشی
مامان رها
16 خرداد 93 15:43
جشن سه سالگی وب مبارررک چرااز نازدونه ها عکس نذاشتی
مامان انیس
پاسخ
مرسی عزیزم عکس هم چشم
مامان آریام
21 خرداد 93 9:24
عزیزم ببخشید من خیلی دیر میام دلم براتون تنگ میشه ولی آریام جان امان نمیده خدا همه فسقلیهای خوشمزه رو برای ما نگه داره و یه نیروی فوق العاده هم بده که بتونیم امورات زندگی رو ادره کنیم منم دقیقا مشکلات شما رو دارم ایشاالله دیگه مریضی هم نباشه و تولد سه سالگی وبلاگتون هم مبارک
مامان انیس
پاسخ
دوست عزیزم امیدوارم همیشه شاد باشی و نیرو توانت چند برابر بشه شاد و سلامت باشید همیشه در پناه خدا
مادر هومان و هورمزد
22 خرداد 93 1:35
مرسی عزیزم که به ما سر زدید.. امیدوارم همیشه شاد و خرم باشید. با افتخااااار لینک شدید.. تارا و باربد نازم و ببوس
مامان انیس
پاسخ
قربون شما محبت کردید شاد و پاینده باشید
پوپک مامان آنیل و آنیا
23 خرداد 93 16:21
ای جانممممم. ایشاا... همیشه تنت سالم باشه حوصله ات هم همیشه کوک کوک باشه . ریخت و پاش خونه رو نگو که عاصی شدم به خدا. دیوارهامون همش نقاشی. قبلن تا می کشیدن کارم سابیدن دیوار بود حالا یه مدتیه بی خیال شدم در و دیوار وحشتناک شده. و البته بعضیا به بچه ها گفتن ابروی مامان تون میره دیوار رو اینجوری می کنین. یعنی منظورشون این بود من چرا گذاشتم بنویسن بعدش هم چرا پاک نکردم !!!؟ منم مثل مایه دارها گفتم بذار هر کاری می خوان بکنن بزرگ شدن یه خونه دیگه می خریم. هههه
مامان انیس
پاسخ
مرسی گلم لطف داری امیدوارم شما هم همیشه پرحوصله باشی و سرحال .... از دیوارا که نگو از عید که تمیزشون کردم هی باید تذکر بدم .....هی دارن بزرگتر میشن هی سرخود تر میشن پوپک جونم حرف بقیه رو ولش کن انگار اگه حرف نزنن نمیشه ایشالا که خوش و خرم باشی