تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

اسفند دونه دونه

1392/12/3 13:47
نویسنده : مامان انیس
699 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام

یه سلام اسفندی به همراه آرزوهای شیرین همگی تقدیم به شما دردونه ها و دوستان عزیزم

حال و احوال انشالا خوبه امیدوارم لحظه هاتون همیشه پر شادی باشه و تلاش برای رسیدن به بهترین ها

فرشته های قشنگم همیشه براتون سلامتی آرزو می کنم و دل خوش و لبی که فقط به خنده باز بشه

این روزهای آخر سال همه در تکاپو هستند لذت تحویل سال و ترس کلی کار نکرده توی وجود همه است

لذت خونه تکونی بوی تمیزی و پاکیزگی چقدر خوبه این روزهایی که بی تکرارند و هر لحظه شون پر لطف و صفاست

اما در خانه ما فعلا خبری از خونه تکونی نیست گاه گاهی اون ته ته های ذهنم مشغول میشه ولی شیطنت شما فسقلی ها شعله پا نگرفته رو خاموش می کنه نمی دونم با این اوضاع و احوال می تونیم خونه رو تمیز کنیم یا نه 6 ماهه اومدیم توی این خونه به قول بچه ها جدید دیگه چیزی از سفیدی دیوارا معلوم نیست بس که باربد خان روشون نقاشی کشیده تازه هر بار ازم می پرسه مامان اینجا رو کی خط کشیده وقتی بهش میگم غیر باربد کی اینکارو می کنه سرشو می گیره بالا و با افتخار میگه من بودم...... آقا بایبد ( همون باربد )

اما خدا شکر تارا دیگه اصلا روی دیوار نقاشی نمی کشه خیلی هم پیشرفت کرده توی این زمینه و رنگ آمیزی های کتبچه های نقاشیشو با دقت تمام انجام میده حظ می کنم وقتی می بینم با این علاقه نقاشی می کشه

موقع نقاشی حتما منو می کشه دور از جونتون یه پو می کشه میگه مامان انیسه منه نمی دونم بخندم به نقاشیش یا گریه کنم.....

همچنان ساعت خواب و بیدار با روانمون بازی می کنه یعنی 6 صبح بیدار میشن بعد یکسر بیدارن تا غروب

که می خوابن یکسره تا صبح یعنی عملا خونه نشین خونه نشین هستم و البته به همین دلیل میزان چتر شدنمون به منزل ماما جون بیشتر از قبل شده

تارا صبح ها همراه مامانم بیدار میشه بعد میره سراغ بابا جونش اونو هم بیدار میکنه بعد میاد سراغ من که پاشو خورشید خانوم اومده صبح شده گرسنمه می خوایم بریم مهد کودک و من در آرزوی دو دقیقه خواب بیشتر

رفته سراغ بابام و به کاغذاش دست می زنه بهش میگه دست نزن میگه بهش بزار ببنم اینجا بسم ا.. نوشته بابا جون

بازم صبح رفته پیش بابا جونش بهش میگه بابا جون از تخم مرغت بخورم بهش میگه باشه اما شرط داره میای دیگه پیش من بمونی تارا کمی نگاش کرده میگه من بابا ایمان و مامان انیسو دوست دارم ... بهش میگه پس تخم مرغ بی تخم مرغ تارا به روش خندیده میگه تو رو هم خیلی دوست دارم..... حالا تخم مرغ بخورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شیطونی هاشون خیلی شیرینه حظ می کنم ولی بعضی وقتا دیگه صدامو بلند می کنن ... تارا هم خیلی سربسر باربد میزاره یعنی قشنگ می دونه چه جوری باید اذیتش کنه که  صداشو در بیاره ..... هی من میگم مامان جان ولش کن اذیتش نکن صداشو بلند نکن انگار برای خودم فرمایش می کنم...

روز چهارشنبه بچه ها از طرف مهد رفتن شهربازی و اونقدر بازی کرده  و خسته شده بودن که وقتی اومدن خونه از عصر تا فرداش یکضرب خوابیدن

پنجشنبه یعنی پریروز عمه و شوهر عمه جان که تازه اومدن ایران تشریف آوردن ولایت...ما هم به این مناسبت فرخنده موندگار منزل مامان جون شدیم شما هم که اصلا فراموششون نکرده بودید و کلی خوشحال شدین از دیدنشون سوغاتی هم دو تا بارونی خیلی خوشگل نصیبتون شد که دیگه می مونه برای سال آینده انشالا

همون شب تصمیم گرفتیم که ناهار روز جمعه رو ببریم در دامن طبیعت شما هم که از اول صبح روز جمعه بیدار شدید و مدام پرسیدید پاشیم بریم جنگل .... تارا اومده میگه مامان می خوام آقا شیره رو بوسش کنم ..... تا راه بیفتیم و بریم شد 11 و جای همگی خالی خوش گذشت و بچه ها تا تونستند بازی کردن و شیطنت و خاکبازی  من هم اصلا به روی خودم نیاوردم جوری خسته شدند که موقع برگشتن خوابشون برد  تا رسیدیم خونه رفتن حمام و اومدن ساعت 10 دوباره خوابیدن

 موهای باربد بلند شده و ازون حالت پسربچه کلاس اولی دراومده صبحا که می خوام موهاشو شونه کنم گریه اش می گیره میگه مامان موهامو خراب نکن کلا با برس بیگانه اس این بشر

پریروز نشسته بودیم تی وی می دیدیم یه دفعه برگشته میگه مامان دائی حسین عکسمو گذاشته توی فیس بوک

صبحا که بیدارش می کنم و می برمش دستشویی اگه چراغو روشن کنم میگه خاموشش کن و اگه روشن نکنم میگه روشنش کن کلا توی این زمینه ابهام وجود داره که اول صبح چه کار کنم بالاخره چراغو روشن کنم یا نه

دو سه هفته پیش به خاطر خرابکاری بیش از حد سبد اسباب بازی ها قایم شده اگه شما سراغی ازشون گرفتین این دوتا هم گرفتن به همدیگه میگن فضولی کردیم عموتولی اسباب بازی ها رو برده با اینکه جاشون رو هم بلدن مونده به دلم که بیان بگن مامان اسباب بازی ها رو بهمون بده

بچه هم بچه های قدیم هییییییییییی

این روزها بچه ها بیشتر با هم بازی می کنن البته دعوا سرجاشه ولی بازیهاشون هدفمندتر شده خوب با هم سرگرم میشن و مثل همیشه تاب دوری هم ندارن چند هفته پیش خواستم بچه ها رو ببرم بیرون پارک آمادشون کردم باربد وقتی فهمید باباش نمیاد موند پهلوش خونه و منو تارا رفتیم برعکس همیشه تارا اونقدر توی پارک آروم بود که باعث تعجبم شده بود و موقع رفتن بر خلاف همیشه بهانه موندن بیشتر رو نگرفت

وقتی رسیدیم خونه معلوم شد باربد مرد و مردونه کلی کمک باباش کرده و جعبه ها رو بسته بندی کرده بود قربونش برم احساس بزرگی می کنه و عین یه مرد کوچولو رفتار می کنه

گاهی اوقات که نشستم هر دوشون میان با شونه و موگیر می خوان خوشگلم کنن و ادای ارایش کردن رو هم برام در میارن وقتی از شدت درد کشیده شدن موهام اعتراض می کنم تارا میگه مااااااااااااا ماااااااان یه لخظه( لحظه ) وایسا

دعواشون که میشه شکایت کنان میام پیشم میگم به مربی خانم.... بگو دعواش کنه

گفتنی ها زیاده فرشته های من فعلا به خدای بزرگ می سپارمتون عکسا هم بزودی انشالا

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (20)

خواهر فرناز
3 اسفند 92 20:09
وای هزار ماشالا به جونشون آفرین به هر دوتای شما چه قدر شیرین زبون شدین
مامان انیس
پاسخ
قربون دوست جونی خوبی خانوم
طراح نو
4 اسفند 92 1:39
-- تخفیف ویژه......به به چه نی نی خوشملی مامانی بابایی عید نزدیکه هاا قالب تکونی نمیخوای زود زود عکس نی نی خوشملتو بفرس برام تا برات یه قالب و یه تقویم خوشمل با تم و عکس خوشمل نی نی ناناست برات درس کنم بدو بیا منتظرم بهترین طراحی ها رو از ما برای وبلاگ نی نی خود از ما بخواهید یه سری بزن دست خالی نمیری با سفارش یک قالب ...تقویم رایگان..بالابر رایگان..صحفه وردی رایگان از ما هدیه بگیرید .همین الان اقدام کنید
محمد
4 اسفند 92 9:20
11ماه گذشت… بعضی ها دلشان شکست بعضی ها دل شکستند خیلی ها عاشق شدند و خیلی ها تنها خیلی ها از بین ما رفتند خیلی ها به جمع ما اضافه شدند گریه کردیم، خندیدیم گاهی زندگی بر خلاف آرزوهایمان گذشت و… از همه آن خاطره ها فقط 25 روز باقی مانده! صمیمانه از درگاه خدا آرزو دارم نوروزی که پیش رو دارید، آغاز روزهایی باشند که آرزویشان را دارید. . .
مامان انیس
پاسخ
ممنون از لطف و محبت و پیام زیباتون من هم متقابلا روزهای شاد و شیرینی برای شما و خانواده محترم آرزو دارم
مامان آرشيدا قند عسل
4 اسفند 92 11:41
جيگر شما دو تا بلبل زبونهاي من الهي عزيزم خودت رو با قايم كردن اسباب بازيها اذيت نكن ياد اسباب بازيها در انباري افتادم كه كك بعضيها هم نگزيد من گوله آتيشضايع شديم رفتيه پيشنهاد عزيزم خو با شمع برو داخل كه حداقل جلو چشتو ببيني.بوسسسسسسس براي فينگيليها
مامان انیس
پاسخ
قربونت برم من واقعا انگار نه انگار که قایمشون کردمهزار تا بوس برای گلی و مامانش
مامان برديا
4 اسفند 92 13:50
ماشالا به هردوشون برديا هم ميگه : خونه ي خودمون كه رفتيم ميتونم راحت ديواراشو نقاشي كنمممممم آپم قربونت برم الهی چه پسری ... چند وقت پیش رفتیم جایی دیوارا تمیز تمیز بود باربد گفت مامان بیایم اینجا رو دیواراش خط بکشم
الهام مامان امیر علی و امیر حسین
4 اسفند 92 14:23
واقعا مامانی گل از دیوارهای خونه که نباید حرفی بزنم. بالاخره باید رنگ آمیزی می شدن. بچه ها فقط شیرینی حرفهاشون برات دنیا خوشحالی میارن. کارهاشون که دیگه نگو.
مامان انیس
پاسخ
ما که رنگ و بی رنگ تفاواتی براشون نداره خونه مامانم اینا هفته ای یه بار دیوارا رو می سابن ایشالا که میشه سلامت و پاینده باشید
مامان فتانه
5 اسفند 92 17:50
ههههههههههه عجب نقاشیچقدر اینا بامزن خیلی شیرین زبونه این دخمل
مامان انیس
پاسخ
قربونت مرسی
سولماز
5 اسفند 92 20:51
سلام عزیزم ما هم شدیدا درگیر خواب صبحیم دست رو دلم گذاشتی باور کن من هم ارزو دارم بیدار شم ببینم مثلا ساعت هفت ما ساعت هفت صبحانه خوردیم یا نهار داریم می پزیم یا وسایلش بیرون گذاشته رفتیم سر کار دیگری ولی خدایی کارهاشون خیلی بامزهاست خدا حفظشون کنه وشادی همیشه در دلتون ولبخند بر لبانتون باشه
مامان انیس
پاسخ
دیدی خواب صبح دیگه تجربه اش حالا حالا ها بدست نمیاد سحر خیزی ولی حسنی داره که زود به کارات میرسی البته اگه فسقلی ها بزارن می بوسمتون
مامانی گیلدا
6 اسفند 92 9:02
سلام مامانی.خوبی؟خوشی؟وای که مردم از خنده از دست این بچه های شیطون و بلا یعنی داشتم دیشب می خوندمشون کلی می خندیدم واسه شوهرم هم تعریف می کردم.ماجرای چراغ دستشویی که از همه باحال تر بودش.فیلمی دارین با این آقا بایبد خان.ان شالله که همیشه سلامت باشن و روزهای خیلی خوبی در پیش رو داشته باشینننننننن
مامان انیس
پاسخ
سلاااام عزیزم خوبی قربون لطفت زنده باشی آره واقعا فیلمیه نمیدونم چیکار کنم باهاش ایشالا که همیشه شاد و خرم باشید
مامان سونیا
7 اسفند 92 18:22
ای جانم به این بلبل های شیرین زبون و ناز نازی وای نقاشی روی دیوارش رو بگو من بودم...... آقا بایبد نقاشیهای تارا خانم رو عشق مخصوصا اون پو عجب شیطون بلایی شده این تارا خانم تو رو هم خیلی دوست دارم..... حالا تخم مرغ بخورم؟ جلل الخالق از دست این بچه ها سونیا هم چند روزی از من در مورد فیسبوک و ایناستاگرام سوال میکرد قضیه چراغ اول صبح خلی با مزه بود
مامان انیس
پاسخ
قربونت برم عزیزم دیدی روزگار مارو زنده باشی عزیزم مواظب خودتون باشید و به خاطر همه مهربونی هات ممنونم
خاله جوووووووووووووووووووووووون
7 اسفند 92 19:04
گاهی فرار می کنم ؛ از فکر کردنِ به تــو ... مثل رد کردن آهنــگی که خیــلی دوستش دارم ...
مامان مونس
9 اسفند 92 2:28
ای جانم اقا بایبد
پوپک مامان آنیل و آنیا
10 اسفند 92 16:09
وای مامان انیس جون. منم با خونسردی تمام فعلن هیچ کاری نکردم برا خونه تکونی. در و دیوارمون هم کاملا مثل انسانهای اولیه منقش می باشد خدا حفظشون کنه.
مامان انیس
پاسخ
قربونت این روزها با وجود این شیطونکها مامانها همه همدردن
خاله جوووووووووون
10 اسفند 92 16:53
اين روزهايم به تظاهر ميگذرد... تظاهربه بي تفاوتي... تظاهربه بي خيالي... به شادي،به اينكه ديگر هيچ چيزمهم نيست... اما... چه سخت ميكاهد از جانم اين نمايش!!
مامان گلی
11 اسفند 92 14:12
مامانی شیطونی و بازی کردناشون چقدر شیرینه.من که با خوندشون کیف میکنم اساسیخوبه دیگه پول آرایشگر هم نمیدی ممبدعکس از بارونی هاشونم میزاشتی...عکس خودشونم که دیر به دیر میزارینشاد باشین
مامان انیس
پاسخ
قربون محبتت برم عزیزم ایشالا که خودت و نازگلی هات سلامت باشید همیشه برای عکس هم بروی چشم قول قول قول
مادر اميرين
12 اسفند 92 12:21
سلام انيسه جان خوبين؟ بچه هاي گلم چطورن؟ اي واي باربد چرا هنوز رو ديوار نقاشي ميكنه؟!!! واقعاً خونه تكوني با ٢تا كوچولوي شيطون يه نيروي مضاعف ميخواد!!! همه لحظاتتون خوش
مامان انیس
پاسخ
سلام عزیزم قربونت برم مرسی خوبیم خدا رو شکر به نظر شما چی از دیوار بهتر نه تموم میشه نه پاره میشه نه جمع میشه از همه مناظر خونه هم می تونه استفاده کنه و در دسترسه حتی موقع خواب توی تختش به خونه تکونی که فکر می کنم دست و پام می لرزه هیبت یه قورباغه زشت که حتی چشم بسته هم نمیشه قورتش داد
بانو
12 اسفند 92 16:05
سلام دوست عزیز جامعه مجازی بانو با موضوعات سبک زندگی در خدمت شماست. همه اینجا هستند اما جای خالی شما احساس می شود. با اشتراک تجربیات و مطالب وبلاگ خود در بانو، دوستان جدیدی پیدا خواهید کرد. منتظر حضور تان در شبکه اجتماعی بانو هستیم. تازه های مادرانه را در چشم به راه و الهه مهر بانو دنبال کنید. جامعه مجازی بانو www.banoo.ir
مامان تارا
14 اسفند 92 8:18
سلام به مامانی و نقاش کوچولوهاش خخخخخخخخخ تارایی تو نمیدونی مامانی رو باید باربی بکشی تارا جون خیلی شیطونی ها !! اخه چرا داداشی رو اذیت میکنی ؟ سوغاتی هاتون هم مبارکتون باشه حالا که اینطوریه هر روز ببرشون تو دل طبیعت اخ آخ از دست این آرایشگرهای ناشی !!! من هم از این لحاظ بی نصیب نیستم
مامان انیس
پاسخ
سلام عزیزم قربون لطفت خوبی خسته نباشی آره واقعا نمیدونه مامان انیسه باربیه می بوسمتون لحظه هاتون پر شادی و نشاط
مامان رهام
14 اسفند 92 9:29
ای جانم چقدر شیرین زبونن
مامان انیس
پاسخ
ممنون از محبتت عزیزم