تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

صدای پای عمو نوروز

1391/12/26 14:38
نویسنده : مامان انیس
856 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به نفسای زندگی

حالتون خوبه

خوش می گذره امیدوارم هرجا که هستید تمام ثانیه ثانیه های زندگیتون سرشاز از شادی و خوشی باشه

عاقبت بخیری شما دو فسقلی آرزوی قلبی منه خدای بزرگ خودت نگهدار فرشته های من باش

روزهای اخر اسفند رو داریم می گذرونیم و امروز اولین روز از آخرین هفته نصفه و نیمه سال 91

هست و به شادی و میمنت روز سه شنبه سی اسفند حوالی ساعت 2:30 ظهر سال کهنه

جاشو به سال نو میده و گردش روزگار دوباره ادامه پیدا می کنه فصلی تازه میاد که آرزو می کنم 

با خودش تازگی و طراوت و برکت بیاره وشور زندگی رو دوباره برگردونه به قلب ماهایی که خسته

ا یم از روزگاری که به ما سخت میگیرد.

به یاری خدا تقریبا کار خونه تکونی تموم شده یعنی اصلی هاش تموم شده و یه خورده کارهایی

مونده که تقریبا میشه گفت روزانه باید انجام داد

شما هم ماشالا شیطونو بازیگوش و خدا رو هزار مرتبه شکر سرحال که صدای خنده هاتون

شادی  و لذت رو به قلبمون میاره و چشمامون تر میشه از ذوق ..........

تو هفته گذشته عمه و شوهر عمه ام که تازه اومده ایران مهمان مامان جون اینا بودن و ما هم

طبق معمول اونطرف............ بگذریم که چه بلاهایی به سر فرش های تمیز مامان جون آوردین

که پریشب برای اولین بار عصبانی شد طفلک .....

یه بار هم البته خدمت کرم ها و میز توالت مامانم رسیدین و همه رو خراب کردین خلاصه

وروجکایی شدین ها

پوشک گیرون تقریبا تمومه اگه خدا بخواد اگر چه مرتب باید چکتون کنم وگرنه یادتون میره بعضی

وقتا کار دست من میدین و فرشارو آبپاشی می کنید

شیرین زبونیتون که نگو دلم می خواد بخورمتون تارا کاملا حرف می زنه و باربد هم شاگرد

تاراست و خیلی خوب آموزش می گیره

تارا همچنان حرف گوش کن و باربد هم کمی لجباز و این روزها سریع گریه و زاری راه می اندازه تا

چیزی طبق میلش نباشه

خریدای عید هم خدا رو شکر تموم البته برای شما دو فسقلی نه خودمون

برای هفت سین هنوز به نتیجه ای نرسیدم نمی دونم کجا بچینم که بهمش نریزید

عجیب این روزا اصلا دلم نمی خواد بیام اداره دلم می خواد خونه باشم ولی حیفففففففف که

مرخصی بی مرخصی تازه 5 فروردین هم باید بیایم سر کار خدایی زور داره معلما عشق می کنند والا

چند روز پیش کاری داشتم و تارا رو بردم بیرون تو تاکسی بهش گفت دخترم بشین ماشین ترمز

می گیره نیفتی اول گفت باشه بعد دو باره سرپا ایستاد که یه دفعه ماشین ترمز گرفت تارا هم

سریع گفت ماشین بی تربیت منم نمی دونستم بخندم یا....... خیلی سعی می کنم که حرف

نادرستی جلوشون نزنم ولی خب بچه ها خیلی تیزن و آدم هم موقع عصبانیت کنترلی روی حرفاش نداره متاسفانه

از یه هفته پیش تصمیم داشتم بوفه و ظروفش رو تمیز کنم  چهارشنبه دو هفته گذشته بود که

یک طبقه روتمیز کردم باربد بیدار شد و خواست کمکم کنه اونقدر دستمال و شیشه شور رو اینور

اونور برد که پشیمون شدم در بوفه رو بستم بعدش هم که خونه مامانم بودیم تا چهارشنبه شب

که برگشتیم قرار شد تمیز کنم که باز بیدار بودن

روز پنجشنبه عصر این فرصت طلایی به چنگ اومد و بعد یک هفته تمیزش کردم داشتم فکر می

کردم خوبه بچه ها هنوز خوابن برم کوه لباسا رو اتو بزنم که تارا خانم بیدار شد و تو بسته بندی و

تمیز کردن سری آخر بهم کمک کرد و لیوان ها رو دستمال کشیده فدای نازنین دخترم برم الهی

هفته پیش تارا تو حمام شیطونی کرده و پریده و متاسفانه افتاده بود و همش می گفت درد دارم

و متأسفانه ج . ی . ش نمی کرد دو روز طول کشید و بردمش دکتر بگذریم که با دردسر گذاشت

  دکترمعاینه اش کنه چون که میگه خصوصیه ( قربونش برم من ) نمی زاره کسی ببینه

بعد براش پماد و شربت تجویز کرد تا زخم کوچولویی که ایجاد شده بود خوب بشه از اون روز به

بعد همش میگه خانم دتر دید کماد داد شربت بخوره  تایا خوب بشه

هر کی ازش بپرسه خانم دکتر چی گفت براش میگه

باربد همچنان با نمایشگاه ماشیناش مشغوله و عشقش اینه که پشت سر هم بچیندشون و

غان غان کنه و بوق بزنه امان از وقتی که تارا بره سراغش پوست هممون کندس به خدا ازبس داد می زنه

موقع بازی کردن هر چند دقیقه یکبار میان خودشون رو می اندازن تو بغلم میگن مامان بوس

و من کلی کیفور می شم و سرتاپاشون رو می بوسم

دیشب یکی از همسایه ها اومد و نردبوم رو می خواست بابایی هم رفت کمکش تو پارکینگ منم

تارا رو بردم دستشویی وقتی اومدیم باربد نبود و پیش خودم گفتم حتما با باباش رفته بیرون بعد

10 دقیقه درو زدن باز کردم دیدم باربد پشت دره و شلوار هم پاش نبود تا اومد رفت تو حیاط خلوت

نگاهی انداخت و چند کلمه نا مفهوم به زبون آورد باز هم پیش خودم گفتم حتما شلوارش خیس

شده باباش در آورده چون پسری از لباس خیس بدش میاد الان هم فرستادتش خونه پی نخود سیاه

همسر که اومد بهش گفت شلوار باربد کو با تعجب گفت شلوار باربد !!!!!!! مگه با من بوده ؟ من 

رفتم باربد خونه بوده !!!!!!!!!!!!!!دیگه داشت شاخ تو کله ام سبز میشد گفتم بهش باربد شلوار

پاش بود الان با شورت برگشته خونه رفتم تو حیاط دیدم شلوارش زیر در حیاطه در کوچه هم باز

و وقتی تمام قطعات این پازل رو کنار هم چیدیم مشخص شد باربد بعد باباش بدون اینکه من

بفهمم رفته تو حیاط گشتی زده شلوارش خیس شده در آورده و دوباره برگشته خونه

داشتم پس می افتادم از وحشت اتفاق بدی که اگه لطف خدا نبود می افتاد اگه خدای نکرده می

پرید وسط خیابون یا کسی می بردش چه خاکی به سرم می کردم

کلی با همسر دعوا کردم و بهش گفتم دیگه تا منو ندیدی از خونه نرو یا درو قفل کن و برو خدا

واقعا بهمون  رحم کرد خدایا هزاران مرتبه شکر

تو این هیر و ویر شوهر  خجسته ما میگه ماشالا به گل پسرم رفته دورشو خورده بعد اومده خونه

معلومه که بزرگ شده اعصاب منم در حال سابیده شدن از دست این سه بچه فضول که بزرگه

ازون دو تا بدتره

خدایا خودت کمک کن

از همین جا سال نو و اومدن بهار رو به همه دوستام تبریک میگم برای خودشون و خانواده

های عزیز شون آرزوی سلامتی و شادی دارم

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

خواهر فرناز
26 اسفند 91 15:58
سلام گلم پیشاپیش سال نو شما هم مبارک
واقعا خدا رحمش کرده
خدا را شکر به خیر گذشت
بابام میگه خدا 2 تا فرشته برای حفاظت بچه ها گذاشته برای همین این قدرخدا رحمشون میکنه
واقعا راست میگی همیشه بزرگه از بچه ها بدتره



ممنون آره واقعا باباجان گل گفتن حق با ایشونه ......امان از دست بچه بزرگه


مامی کیارش و کیانا
26 اسفند 91 15:59
انیسه جون خدا رو شکر که بخیر گذشته راستی پسر بزرگه منم از دوقلوها شیطونتر و خرابکارتره هههه
عزیزم ایشاله سال خوبی در کنار دوقلوهای خوشگلتون داشته باشین سه تا تونو می بوسم


نظر لطفته گلم امیدوارم همیشه شاد باشی می بوسمتون
مامان كسرا و يلدا
27 اسفند 91 10:24
سلام. ممنون خاله جوني مرسي كه به ما سر ميزني. سال نو بر شما مبارك. تارا عزيز و باربد مهربون ... مواظب هم باشيد


قربون لطف شما امیدوارم روز های خوبی پیش رو داشته باشید
محمد
27 اسفند 91 11:20
با ارزوی ۱۲ ماه شادی ۵۲ هفته خنده ۳۶۵ روز سلامتی ۸۷۶۰ساعت عشق ۵۲۵۶۰۰دقیقه برکت ۳۱۵۳۰۰ثانیه دوستی سال نو پیشاپیش مبارک


ممنون از لطفتون امیدوارم سال خوبی در پیش داشته باشید
مامان دوقلوها
27 اسفند 91 12:49
سال نو به همه کوچولوها و خانواده هاشون تبریک میگم


مرسی عزیزم لطف داری
مامان فتانه
27 اسفند 91 14:16
سال نومي شود.زمين نفسي دوباره مي كشد.برگ ها به رنگ در مي آيند و گل ها لبخند مي زند و پرنده هاي خسته بر مي گردند و دراين رويش سبز دوباره...من...تو...ما...كجا ايستاده اييم.سهم ما چيست؟..نقش ما چيست؟...پيوند ما در دوباره شدن با كيست؟...زمين سلامت مي كنيم و ابرها درودتان باد و ...سال نو مبارك ...چون هميشه اميدوار وسال نومبارك...


مرسی عزیزم سال نو بر شما هم مبارک
مامان آرشيدا قند عسل
27 اسفند 91 15:24
دخمل ، پسمليه شيطون بلاي خودم يكي در ميون شوك ميدين ولي خدا رو شكر خدا هواي همه شما وروجكها رو داره نميذاره مادر و پدرهاي بيچاره قبض روح بشن بوسسسسسسسسسس براي شما نازنينهاي خودم كه عين آرشيدا برام عزيزيد و بوس براي تو ماماني كه حواست بيست جا بايد كار كنه.


مرسیییییییی خاله جونی گلللل ما هم هوار تاااااااااا می بوسیمتون
مامان گلی
27 اسفند 91 18:36
سلام مامانی مهربون.
گل دخترت با دخول من هم اینه که.فدای جوجه هات بشم.ماشالاه بزرگ شدن.نازن ناز.مامانی خیلی مراقب بچه ها باش.خداروشکر اتفاقی نیفتاده.ایشالله 4نفری خوش خرم باشین.من که تازه اول راهم.
ممنون بهم سر باید.بازم میام


ممنون از لطفت امیدوارم جمع خانواده سبزتون همیشه پایدار باشه مامانی گل


مامان نوژاجونی
27 اسفند 91 18:49
عزیزم واقعا نوشته هات درباره ی این وروجکای نازت خوندنیه.عاشقشونم.خدا بخیر گذروند عزیزم.



شما لطف داری گلم زنده باشی
مامان وبابای سونیا
27 اسفند 91 20:42
باز هفت سين سرور
ماهي و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
باز هم شادي عيد
آرزوهاي سپيد
باز ليلاي بهار
باز مجنوني بيد
باز هم رنگين کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سوداي ناب
کور باد چشم حسود
باز تکرار دعا
يا مقلب القلوب
يا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعيد
باز هم سال جديد
باز هم لاله عشق
خنده و بيم و اميد

عید شما هم پیشاپیش مبارک


روز و روزگارتون خوش و خرم
پوپک
28 اسفند 91 9:32
الهیییی خدا حفظشون کنه. سال خوشی پیش رو داشته باشین. خوش به حالتون که پوشک گیری کردین. من تنبلیم میاد. فعلن باشه بعد عید و مسافرت


ممنون عزیزم سفر خوش بگذره
الهام مامان رامیلا
28 اسفند 91 9:57
ای جانم این فرشته ها یک ماه از رامیلا بزرگترن انشالله همیشه خوش باشن وسلامت مرسی عزیزم انشالله که سال خیلی خوبی داشته باشی


نظر لطف شماست خوش و خرم باشید
سمیرا مامان آنیتا
28 اسفند 91 12:45
جیگر این تارا کوچولوی باحیا
چقدر خدا رحم کرد اتفاقی برای باربدجون نیافتاد
واقعا اگه این مردها بخوان بچه داری کنن باید مراقب هر دوشون بود


قربونت آره واقعا تازه دست بالا رو هم می گیرن