صدای پای عمو نوروز
سلام به نفسای زندگی
حالتون خوبه
خوش می گذره امیدوارم هرجا که هستید تمام ثانیه ثانیه های زندگیتون سرشاز از شادی و خوشی باشه
عاقبت بخیری شما دو فسقلی آرزوی قلبی منه خدای بزرگ خودت نگهدار فرشته های من باش
روزهای اخر اسفند رو داریم می گذرونیم و امروز اولین روز از آخرین هفته نصفه و نیمه سال 91
هست و به شادی و میمنت روز سه شنبه سی اسفند حوالی ساعت 2:30 ظهر سال کهنه
جاشو به سال نو میده و گردش روزگار دوباره ادامه پیدا می کنه فصلی تازه میاد که آرزو می کنم
با خودش تازگی و طراوت و برکت بیاره وشور زندگی رو دوباره برگردونه به قلب ماهایی که خسته
ا یم از روزگاری که به ما سخت میگیرد.
به یاری خدا تقریبا کار خونه تکونی تموم شده یعنی اصلی هاش تموم شده و یه خورده کارهایی
مونده که تقریبا میشه گفت روزانه باید انجام داد
شما هم ماشالا شیطونو بازیگوش و خدا رو هزار مرتبه شکر سرحال که صدای خنده هاتون
شادی و لذت رو به قلبمون میاره و چشمامون تر میشه از ذوق ..........
تو هفته گذشته عمه و شوهر عمه ام که تازه اومده ایران مهمان مامان جون اینا بودن و ما هم
طبق معمول اونطرف............ بگذریم که چه بلاهایی به سر فرش های تمیز مامان جون آوردین
که پریشب برای اولین بار عصبانی شد طفلک .....
یه بار هم البته خدمت کرم ها و میز توالت مامانم رسیدین و همه رو خراب کردین خلاصه
وروجکایی شدین ها
پوشک گیرون تقریبا تمومه اگه خدا بخواد اگر چه مرتب باید چکتون کنم وگرنه یادتون میره بعضی
وقتا کار دست من میدین و فرشارو آبپاشی می کنید
شیرین زبونیتون که نگو دلم می خواد بخورمتون تارا کاملا حرف می زنه و باربد هم شاگرد
تاراست و خیلی خوب آموزش می گیره
تارا همچنان حرف گوش کن و باربد هم کمی لجباز و این روزها سریع گریه و زاری راه می اندازه تا
چیزی طبق میلش نباشه
خریدای عید هم خدا رو شکر تموم البته برای شما دو فسقلی نه خودمون
برای هفت سین هنوز به نتیجه ای نرسیدم نمی دونم کجا بچینم که بهمش نریزید
عجیب این روزا اصلا دلم نمی خواد بیام اداره دلم می خواد خونه باشم ولی حیفففففففف که
مرخصی بی مرخصی تازه 5 فروردین هم باید بیایم سر کار خدایی زور داره معلما عشق می کنند والا
چند روز پیش کاری داشتم و تارا رو بردم بیرون تو تاکسی بهش گفت دخترم بشین ماشین ترمز
می گیره نیفتی اول گفت باشه بعد دو باره سرپا ایستاد که یه دفعه ماشین ترمز گرفت تارا هم
سریع گفت ماشین بی تربیت منم نمی دونستم بخندم یا....... خیلی سعی می کنم که حرف
نادرستی جلوشون نزنم ولی خب بچه ها خیلی تیزن و آدم هم موقع عصبانیت کنترلی روی حرفاش نداره متاسفانه
از یه هفته پیش تصمیم داشتم بوفه و ظروفش رو تمیز کنم چهارشنبه دو هفته گذشته بود که
یک طبقه روتمیز کردم باربد بیدار شد و خواست کمکم کنه اونقدر دستمال و شیشه شور رو اینور
اونور برد که پشیمون شدم در بوفه رو بستم بعدش هم که خونه مامانم بودیم تا چهارشنبه شب
که برگشتیم قرار شد تمیز کنم که باز بیدار بودن
روز پنجشنبه عصر این فرصت طلایی به چنگ اومد و بعد یک هفته تمیزش کردم داشتم فکر می
کردم خوبه بچه ها هنوز خوابن برم کوه لباسا رو اتو بزنم که تارا خانم بیدار شد و تو بسته بندی و
تمیز کردن سری آخر بهم کمک کرد و لیوان ها رو دستمال کشیده فدای نازنین دخترم برم الهی
هفته پیش تارا تو حمام شیطونی کرده و پریده و متاسفانه افتاده بود و همش می گفت درد دارم
و متأسفانه ج . ی . ش نمی کرد دو روز طول کشید و بردمش دکتر بگذریم که با دردسر گذاشت
دکترمعاینه اش کنه چون که میگه خصوصیه ( قربونش برم من ) نمی زاره کسی ببینه
بعد براش پماد و شربت تجویز کرد تا زخم کوچولویی که ایجاد شده بود خوب بشه از اون روز به
بعد همش میگه خانم دتر دید کماد داد شربت بخوره تایا خوب بشه
هر کی ازش بپرسه خانم دکتر چی گفت براش میگه
باربد همچنان با نمایشگاه ماشیناش مشغوله و عشقش اینه که پشت سر هم بچیندشون و
غان غان کنه و بوق بزنه امان از وقتی که تارا بره سراغش پوست هممون کندس به خدا ازبس داد می زنه
موقع بازی کردن هر چند دقیقه یکبار میان خودشون رو می اندازن تو بغلم میگن مامان بوس
و من کلی کیفور می شم و سرتاپاشون رو می بوسم
دیشب یکی از همسایه ها اومد و نردبوم رو می خواست بابایی هم رفت کمکش تو پارکینگ منم
تارا رو بردم دستشویی وقتی اومدیم باربد نبود و پیش خودم گفتم حتما با باباش رفته بیرون بعد
10 دقیقه درو زدن باز کردم دیدم باربد پشت دره و شلوار هم پاش نبود تا اومد رفت تو حیاط خلوت
نگاهی انداخت و چند کلمه نا مفهوم به زبون آورد باز هم پیش خودم گفتم حتما شلوارش خیس
شده باباش در آورده چون پسری از لباس خیس بدش میاد الان هم فرستادتش خونه پی نخود سیاه
همسر که اومد بهش گفت شلوار باربد کو با تعجب گفت شلوار باربد !!!!!!! مگه با من بوده ؟ من
رفتم باربد خونه بوده !!!!!!!!!!!!!!دیگه داشت شاخ تو کله ام سبز میشد گفتم بهش باربد شلوار
پاش بود الان با شورت برگشته خونه رفتم تو حیاط دیدم شلوارش زیر در حیاطه در کوچه هم باز
و وقتی تمام قطعات این پازل رو کنار هم چیدیم مشخص شد باربد بعد باباش بدون اینکه من
بفهمم رفته تو حیاط گشتی زده شلوارش خیس شده در آورده و دوباره برگشته خونه
داشتم پس می افتادم از وحشت اتفاق بدی که اگه لطف خدا نبود می افتاد اگه خدای نکرده می
پرید وسط خیابون یا کسی می بردش چه خاکی به سرم می کردم
کلی با همسر دعوا کردم و بهش گفتم دیگه تا منو ندیدی از خونه نرو یا درو قفل کن و برو خدا
واقعا بهمون رحم کرد خدایا هزاران مرتبه شکر
تو این هیر و ویر شوهر خجسته ما میگه ماشالا به گل پسرم رفته دورشو خورده بعد اومده خونه
معلومه که بزرگ شده اعصاب منم در حال سابیده شدن از دست این سه بچه فضول که بزرگه
ازون دو تا بدتره
خدایا خودت کمک کن
از همین جا سال نو و اومدن بهار رو به همه دوستام تبریک میگم برای خودشون و خانواده
های عزیز شون آرزوی سلامتی و شادی دارم