تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

بیست و هشت ماهگی

1391/12/16 12:55
نویسنده : مامان انیس
1,041 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به جوجه های ناز و خوشملم حال و احوالتون خوبه من فدای اون شیرین زبونیتون برم الهی چشم بد همیشه ازتون دور باشه

خدای بزرگ ازت می خوام که همه بچه های معصوم رو در کنف عنایت خودت قرار بدی و عاقبت بخیرشون کنی ماه و ستاره منم به اونی که شایستگیشو دارن برسن

جونم برای گلام بگه خدا رو شکر سرما خوردگیتون بهتر شده

غذا خوردنتون هم اگه چشم نزنم بهتره البته شلوغ کاری ها و فضولی ها سر جای خودش بعضی هاش برام عادی شده ظهر که میام مامان برام تعریف می کنه دخترت تا یه وسیله کوچولو پیدا می کنه میزاره زیر پاش از کانتر میره بالا یه همچین دخمر کوهنوردی دارم عزیز دلم امیدوارم تمام قله های زندگیت رو به راحتی فتح کنی نازنین کوچولوی من

همچنان درگیر پاکیزگی خونه ایم آروم آروم داریم پیش میریم به هر چی رسیدیم که خوب چه بهتر  هر چی هم موند برای سال بعد ولی خب امیدوارم این خورده کارها هم زود تموم بشه

شنبه شب یکی از دوستای قدیمیم زنگ زد و دعوتمون کرد برای عروسی خواهرش که قرار بود دیشب باشه ما هم تقریبا خودمون رو آماده کردیم که انشالابریم عروسی هم فاله هم تماشا دوستمون رومی بینیم و حالی می بریم دیروز که رفتم خونه بچه ها خدا رو شکر تر و تمیز بودن و کار خاصی برای شب نبود امااااااابعد ناهار به مدت 10 دقیقه از تارا غافل شدم

بعد که سراغش رفتم دیدم در کمدش رو باز کرده لباساش رو ریخته بیرون که فدای سر همگی یک کرم جانسون داشت که همشو مالیده بود به دست و پا صورت و ..... به جای اینکه عصبانی بشم خندم گرفت بابایی هم عکسشوگرفت که تو اولین فرصت می زارمش دوباره بردمشون حمام تو بخار آب گرم که این کرما پاک بشه ولی مگه می رفت

کلی سابیدمش ولی دست آخر هنوز رد کرم گوشه چشم و توی صورتش پیدا بود کلی هم توی حمام جیغ زده منم محلش ندادم می خواست همینجوری بره بیرون البته حسابی خوابش می اومد خلاصه کلی داد زد تا خسته شد و اومد تو بغلم آروم شد بعد یک ساعت از حمام رفتیم بیرون

لباساشون رو پوشیدن و خواستن بخوابن که باربد خان  عزم دستشویی نمودند و ما دوباره نیم ساعت اون تو بودیم تا خودشو راحت کرد ( گلاب به روی همه ) البته بماند که همه همسایه ها می فهمن چه می کنیم و در چه حالیم

باربد هم خوابید من البته تا یه ساعت هنگ بودم هنوز توی سرم صدای جیغ و داد بود و احتمالا چندتا ستاره هم دور سرم می چرخید

نشسته بودم که نگاهم به آشپزخونه افتاد گفتم یه دو ساعتی وقت دارم برم تو آشپزخونه

رفتیم و شروع کردیم و الحمدالله خیلی مرتب شد البته یکی دوتا از کابینت های بالا مونده که اونم انجام میشه

بچه ها حدود 3 ساعت خوابیدن بابایی هم زود اومد که بتونم ماشینو ببرم که دیدم ای دل غافل نفس ندارم تکون بخورم دست و پا و کمرم بشدت درد می کنه و انگار از تو چرخ گوشت اومدم بیرون

با خودم گفتم انیسه با چه جراتی می خوای دست دو وروجکو بگیری تنهایی بری عروسی اینه که بدون تأمل منصرف شدم البته بچه ها به خاطر بیرون رفتن کلی ذوق زده شدن وقتی گفتم نمیریم کلی گریه کردن بمیرم براشون ولی وقعا حال نداشتم

دیشب بچه ها سرحال من و بابا خسته برقای اتاق خوابا رو قطع کردم که بخوابن تارا اومده میگه برقا رفته میگم آره دستمو گرفته برده پای جعبه تقسیم برق اشاره میده وصلش کن

باربد هم کلی ماشین بازی کرده کارتون دیده با تامی و موشی همذات پنداری کرده با من و باباش کشتی گرفته تا خوابیده قربونش برم وقتی می خواد بخوابه چند تا ماشین هم می گیره تو بغلش

البته عاشق موسیقی گوبس گوبس هم هست و با هاشون هنرنمایی می کنه بیا به دیدن

موقع آهنگای پرشین تون هر کی خونه اس باید بلند شه و دست و پا افشانی کنه وروجکا سراغ مامان جون و بابا جون هم میرن

راستی فردا 28 ماهگیتون تموم میشه و به سلامتی وارد یه ماه جدید میشین خدا رو شکر می کنم که منو از نعمت وجود شما دو فرشته محروم نکرد خدایا هزاران مرتبه شکر به خاطر همه نعمت هایی که به من دادی

این پستو باید فردا می نوشتم ولی تو خونه فرصت پست گذاشتن ندارم در نتیجه رفتیم پیشواز

دیگه این یه روز رو به بزرگی خودتون ببخشید فرشته های نازنینم

می بوسمتون و بدونید که همیشه همیشه عاشقتونم

خدای بزرگ بهار طبیعت فرارسیده و همه چیز در حال نوشدن وتازگیست دل همه ما رو از نامهربانی پاک کن

چقدر خوبه که از کودکان معصوم بیاموزیم قلبی سفید و به دور از هر گونه پلشتی و به اندازه یک کهکشان  لبریزند از ستاره های درخشان مهربانی

به همه بیماران سلامتی عنایت کن و فرصتی دوباره به اونها بده تا از این روزهای بهاری  در کنار خانواده هاشون لذت ببرن

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامان کوثری
16 اسفند 91 13:42
اگر دنبال تقویم 92 با عکس کودکتون هستین!!!
اگر میخواهید جشن تم دار بگیرین !!!!
طراحی کارت تبریک عید با عکس کودک شما!!!
حتما سری به مابزنید و طرح های زیبا و بینظیر ما رو ببینید

http://temparti.blogfa.com/
چیزی به سال جدید نمونده عجله کنید


ممنون خدمت می رسیم
مامان آرشيدا قند عسل
16 اسفند 91 13:42
فسقليهاي خاله 28 ماهگيتون مبارك الهي كه ساليان سال به شادي و خوشي و شيطنت!!! زندگي كنيد و سايه مامان و باباي مهربونتون بالاي سرتون باشه.


ممنون خاله جونی ما هم یه دنیا برای شما آرزوهای خوشگل داریم
مامان سونیا
16 اسفند 91 13:53
ای جانم به این تارا خانم کابینت نورد و به اقا باربد هنرمند 28 ماهگیتون مبارک گلهای خوشگلم انشاالله 120 ساله بشید


ممنونم خاله جون نظر لطفتونه
مامان دوقلوها
17 اسفند 91 13:51
عزیزای خاله 28ماهگیتون مبارک بوس برا تاراجون و آقا باربد


مرسی خاله جونی گل
tara
18 اسفند 91 16:27
ای جان.الان یه سوال واسم ایجاد شد.واسه عید می خوایم بریم طرفای یزد با این دو وروجک و ب ادرزادم فواد.دارم شک می کنم به خودم که عقلم سره جاشه.سفر مهرماه و یادم نمی یاد؟ هههههبی خیال میرم.:-D


قربونت حقیقتش ما هم تو 8 ماهگی بچه ها یه سفر تو نیمه غربی ایران داشتیم ولی شاید باور نکنی اصلا اذیت نشدیم تازه تو سفر باربد دو تا دندون هم درآورد یه کارای عجیب غریب هم کردیم مثلا بچه بغل از کوه رفتیم بالا یا رفتیم پائین تو غار آبی سهولان جای شما خالی امیدوارم بهتون خیلی خوش بگذره
nasema
19 اسفند 91 8:21
سلام دوست عزیز برای سفارش تقویم با عکس دلخواه خود سری به مابزنید با 2000هزار تومان یک یادگاری زیبا داشته باشد منتظر حضور گرمتون هستم


ممنون از لطفتون چشم
مامی امیرین
19 اسفند 91 11:25
28 ماهگیشون مبارک.
کاملا درکت میکنم که از دست این وروجکا چی میکشی ولی خوب شیرینیشون که جای خودش و داره.
به نظر منم کار خوبی کردی عروسی نرفتی یعنی میرفتی به نظرم خیلی خسته میشدی


قربونت برم دوست گلم ممنون از دلداریت
خواهر فرناز
19 اسفند 91 18:34
[بوسه]


مرسی عزیزم
سمیرا مامان آنیتا
20 اسفند 91 14:39
عزیزم ..از دست این وروجکای ناز
قربون تارا گلی با اون همه کرم روی سر و صورتش و باربد خوشگلم با اون ماشین بغل کردنش
ایشالا همیشه شاد و سلامت باشن


مرسی دوست گلم امیدوارم که لحظه هاتون پر شادی باشه بوس برای مامی و عسلی
مامانی گیلدا
20 اسفند 91 14:51
سلام مامانی مهربون.وای وقتی شیطنتهای تارا گلی و باربد نازنازی رو می خونم خیلی شاد می شم و خوشم میاد ان شالله همیشه سلامت باشن.لباسهای نویی که واسشون خریدی مبارکشون باشه عزیزمممممممم


مرسی بابت لطف و مهربونیت گلم می بوسمتون شاد باشید


مامان محمد معین
20 اسفند 91 15:54
الهی کهاین دو تا چقدر ناز و تو دل برو هستن
حتما براشون اسفنند دود کن مامانی
عزیزم سال نو رو هم پیشاپیش بهتون تبریک میگم امیدوارم کنار گلهای قشنگت سالی پر از خوشی و سلامتی پیش رو داشته باشی
ممنون که بهمون سر زده بودی



لطف داری عزیزم منم برای شما روزهایی بهاری و پر از شادی و نشاط و آرامش آرزو دارم
مامانی درسا
21 اسفند 91 4:00
عزیزا 28 ماهگی مبارک انشاالله همیشه همین طور پر انرژی سلامت و شاد در کنار مامان انیسه و بابا جون به زندگیتون ادامه بدین راستی ما هم عاشقتونیم گلا


زنده باشی گلم امیدوارم خانواده سبز و مهربونتون همیشه دور هم جمع باشه می بوسمتون
مامان فتانه
22 اسفند 91 12:46
مرسی عزیزم از اینکه به ما سر زدین ما شمارو لینکیدیم


لطف کردی خانومی به خونه ما خوش اومدین
محيا كوچولو
23 اسفند 91 23:32
خاله چه لذتي ميبري از اينهمه شيرينكاري فينگيليهاالبته اگه ناي و نفسي بذارن براتون


آره واقعا همه بچه ها شیرینن مثل محیا خوشمله خودمون
نرگس مامان طاها و تارا
24 اسفند 91 10:18
آخي چرا نبرديشون عروسي؟گناه داشتن خوب


نرگس جونم دست تنها بودم و خیلی خسته اگه می رفتم مطمئنا همش باید می دویدم دنبالشون