ما چهار نفر
سلام دردونه های نازم حالتون خوبه مدتهاست نتونستم از روزانه هاتون بنویسم ماشالا پرانرژی و سرحال و قبراق ما هم خسته و بی حوصله و درگیر دنیا
حیفه تو شرایط سخت حاضر بچه های معصوم تاوان بدن به خاطر خستگی مامانا و باباها از خدای بزرگ می خوام که آرامش رو دوباره برگردونه به این دیار اهورایی پاک
نازنینا این روزها که من سالها آرزوشو داشتم متأسفانه حال و احوال خوبی ندارم منو ببخشید البته برای خودم بیشتر ناراحتم که چرا نمی تونم اونجور که دلم میخواد لذت ببرم و اذیتتون نکنم و بزارم که همه جوره راحت باشین
خودمو آماده کرده بودم کلی ناله کنم اینجا ولی دلم نمیاد بعدا که این یادداشت ها رو می خونید از من دلگیر بشید ولی نه چرا دلگیر بشید به هر حال زندگی با شادی و غم معنی پبدا می کنه تلاشم و آرزوم اینه که شادیهای زندگیتون بیشتر باشه از غمهایی که گاهی وجود داره
جونم برای خوشگلای خودم بگه تو این مدت ماشلا روزبروز حرف زدنتون داره بهتر میشه تارا تقریبا جمله بندیهاش کامل شده و باربد هم تو ادای کلمات موفق تره
جدال های تام و جری همچنان ادامه داره سی دی های جدیدی می بینین یه ذره دست از سر بره ناقلا برداشتین آخه هر چی سی دی ببعی هست داغون شده و تارا هر روز می پرسه مامانننن سی دی ببعی خاب (خراب ) شده میگم آره جونم میگه لولاکس ( لوراکس ) بزار یا خاله ستاره بزار و .... و هر موقع منو می بینه یاد سی دی می بینه بلوری که داغون شد دادیم نمایندگی عوضش کنه ویدئو قبلیمون هم بدبخت یک در میون به حال احتضار در میاد دیگه به لپ تاپ متوسل میشیم بعضی وقتا خلاصه یه وضعی هست این روزا
دندونای 19 و 20 باربد داره درمیاد و طفلکم حال نداره و سرما خورده لثه هاشم بشدت متورم دندونای تارا هم تو راهه مرتب میگه مامانننننن لثه درده قربون حرف زدنش بشم من
خواب و بیداریتون مثل سابقه تنها بنده شب زودتر می خوام و هر سه تون باهم دست به یقه اید تا 2 شب ( به من چه .............)
هفته گذشته روز سه شنبه رفتیم مراسم کفن ودفن شهدا و سر زدیم به مزار رفتگان از جمله مادر بزرگ و پدر بزرگ ( مامان وبابای همسری ) هر چی شمع روشن کردیم فوتشون کردین کلی هم پیاده روی کردین اسب و شتر هم دیدین
روز پنجشنبه هم رفتیم خونه خاله نیکی تا نصف شب اونجا بودیم کلی زحمتشون دادیم دیگه من و خاله به حال بیحال خستگی بودیمن که همسر محترم بنده شاهکار زدن و به هوای تنظیمات جدید کلا تی وی رو ترکوندن و ما بسیااااااااار شرمنده شدیم ...
روز جمعه هم خونه بودیم غروب رفتیم خونه مامان جون
شنبه هم تولد بابا ایمان بود و نقشه های بنده برای تدارکات تولد نقش بر آب شد و هر کار کردم زیر بار نرفت بمونه پیش بچه ها من برم برای خرید کادو و کیک و.......تقصیر خودش بودها
روز یکشنبه در یک اقدام متهورانه من وخاله نیکی یه ساعت مرخصی گرفتیم و رفتیم برا بچه ها کفش و دمپایی خریدیم مثل هم بسان سه قلوها و البته مرخصی یه ساعته تبدیل شد به دو ساعت... خیلی هم خوب کردیم
کفشا برا تارا و باربد تنگ بود عصر با عجله رفتم بیرون براشون عوض کردم و یه شلوار هم برای تارا خریدم در راستای خالی کردن کارت مبارک که خیالم راحت بشه چیزی توش نیست
روز دوشنبه هم بعد اداره غرق کارهای خونه بودم و سرگرم شستن و تمیز کردن و اینا در راستای استراحت دادن به خودمان برای امروز ناهار درست نکردم و باید رویداد میل بفرماییم
دیشب بچه ها رو بردیم دکتر تا سرماخوردگیشون شدیدتر نشده بایه معاینه ساده هر دوکه 5 دقیقه هم طول نکشید رفتیم داروخانه خیلی شلوغ بود
رفتیم شام بخوریم انقدر بچه ها اونجا رو به هم ریختن و سس از تو طبقات ریختن بیرون که داشتم کلافه می شدم که آقای همسر پیتزا و مخلفاتش رو گرفت اومدیم بیرون و نفس راحتی کشیدم رفتیم خونه تو پارکینگ بهش میگم برا چی رفتیم بیرون میگه بچه ها رو بردیم دکتر میگم پس داروها چی میگه آخ میرم می گیرم
اومدیم بالا و به سلامتی پخش برنامه محترم 90 همه چی کنسل شام خوردیم و من یه ذره جمع و جور کردم و بیهوش شدم
ساعت 5 تارا بیدار شده میگه شیر شیشه اش رو دادم میگه اندشت درده ( انگشت) بوسش کردم میگه دندون درده ماساژ دادم لثه شو باربد شروع کرد به گریه می گه باربد گگه ( گریه ) بهش میگم گلم تو بخواب برم سراغ باربد که شروع کرد به گریه هر دوشون 5 صبح سمفونی راه انداخته بودن عین ترانه های دو صدایی جواب همو می دادن منم خندم گرفته بود شیشه باربد رو پر کردم بهش میدم میگم تارا بده به باربد می بینم شیشه خودشو گذاشت رو کابینت شیشه باربد رو. گذاشت دهنش و رفت خوابید و چند دقیقه بعد همه چی آروم شد داشتم صبحونه می خورد که تارا اومده میگه :...... حقیقتش درست متوجه نشدم ولی چنان با اعتماد بنفس حرف زد حجالت کشیدم بهش بگم متوجه نشدم منم با اعتماد بنفس کامل نتیجه گرفتم سی دی می خواد براش پیمان حیوانات رو گذاشتم و با خاله نیکی اومدیم اداره
بچه ها عاشق کارتون هایی هستن که توش حیوون داره مثل عصر یخبندان پیمان حیوانات خوش قدم گارفیلدو.....
راستی گفتم گارفیلد یه چیزی یادم اومد چند روز پیش تارا از خواب عصر بیدار شد و با عجله اومده پیشم میگه مامان مامان پیشی گارفیلدو برد انگار خواب دیده بود خندم گرفت مامانی گارفیلد خودش پیشیه
هر جا هم پیشی ببینن بهش اشاره میدن و میگن پیشی پیشی بیا بیاااااااااااااااا
ما از پیشی استفاده های ابزاری زیادی می کنیم از جمله هرچی که غیب میشه کار پیشیه دو سه شب پیش خواستیم به بچه ها شیشه ندیم دیگه باید کم کم ترکشون بدیم (بدلایل مختلف از جمله گرانی ملزوماتی مثل سرشیشه که مدام در حال گرون شدنهو بچه ها بی رحمانه پارشون می کنن) و چند دقیقه یه بار از پیشی سراغ شیشه شو گرفته
دیشب وو پریشب خیلی خیلی خسته بودم با اعصاب به هم ریخته به دلایل مختلف شیطنت و دعواهای بچه ها مزید بر علت شده بود و کلی دعوا کردم تارای طفلی رو ازبس که سربسر باربد میزاره
پریشب بهشون کیک دادم تارا سهم خودشو ریز ریز کرد ریختش رو فرش باربد هنوز تو دستش بود تارا رو به خاطر کارش گفتم دیگه بهت کیک نمیدم همش می رفت طرف باربد بوسش می کرد یا اسباب بازی بهش میداد تا یه تیکه از کیکشو ببره زیر چشمی هم منو می پائید منم مرتب بهش گفتم نه نمی دونم چرا باربد انقدر لفتش داد بالاخره نخورد کیکو و تارا هم ریختش رو زمین کلی جارو زدم و......
کلک تارا اینه وقتی چیزی دست کسیه که می خوادش دو سه عروسک یا اسباب بازی بهش میده تا شیء مورد نظر خودشو بدست بیاره و البته بعدش میره عروسکا رو هم پس می گیره دخمر شیطون بلایی داریم ما
دیشب هم یه سری کمد لباساشو ریخته به هم بعد خواستم آمادشون کنم تو حمام کلی آب بازی کردن و به زور آوردمشون بیرون تا کارامو کردم کشوهای لباس من رو ریخته بیرون آخر شب هم دوباره این کارو کرد صبح کلی گشتم تو کشو که همش به هم ریخته بود قربونش برم هایپر میشه شبا منم بی حوصله و بد اخلاق دیشب شوشو میگه خیلی بداخلاقی کمی برو مسافرت من و بچه ها نفس بکشیم ......................
دنبال خونه هم هستیم چند جا هم دیدیم یکیش که عالی بود از همه نظر حیف مسیرش کمی بد بود برای مامانم و جستجو ادامه دارد.......
عملیات پوشک گیرون همچنان ادامه داره کم و بیش موفقیم ولی وقتی قشنگ به خودم و روشم ذوق می کنم خرابکاری بچه ها حالمو می گیره
گلای نازم حرفا زیاده و مجال نوشتن کم به خدای مهربون می سپارمتون و همه خوبی ها رو براتون آرزو می کنم منم ببخشین اگه بی حوصله ام اگه بهتون نمی رسم و ....... از خدای بزرگ و مهربون می خوام که صبر و حوصله منو زیاد کنه