جشن تولد دردونه ها
سلام به ماه و ستاره زندگی ما حال و احوالتون چطوره خوش می گذره به ما که خیلی خیلی خوش می گذره بودن شما زندگی ما رو زیباتر و سبزترش کرده
روز چهارشنبه روز تولدتون برای پایش دو سالگی رفتیم مرکز بهداشت و باربد اونقدر شیطونی کرد که حد و حساب نداشت ولی تارا مثل یه خانوم تموم نشسته بود روی تخت مسئول اونجا پرسید دخترتون چقدر آرومه بهش گفتم وقتی میریم بیرون برعکس میشن
قد و وزنتون رو کنترل کرد و یکسری توصیه ها داد و مهمتر اینکه از شربت آن روزانه خلاص شدیم و دیگه باید بصورت پیشگیری بخورین یعنی سه ماه در سال ( هفته ای یکبار ...خدا رو شکر )
تارا خانم : وزن : 12850 قد : 91
باربد خان : وزن : 14450- قد: 92
بعدش هم بردیمتون خونه مامان جون و اونروز تا شب اونجا بودیم برای تهیه و تدارکات جشن تولد
خاله جون و مامان جون خیلی کمک کردن روز چهارشنبه بعد از ظهر خاله جون رفته خرید و چون تصمیم داشتیم برای شام سالاد اولویه درست کنیم مقداتش رو فراهم کردیم همه وسایلش رو آماده و خرد کردیم و منم پنجشنبه مرخصی گرفتم و خونه خودمون رو آماده کردم البته با وجود نازنینایی مثل شما که نظم و ترتیب معنا نداره هی من جمع کردم هی شما ریخت و پاش کردین تا بالاخره خسته شدم ولشون کردم به همون حالت تا بعد از ظهر که بابا ایمان اومد و جارو زدیم و چراغا رو عوض کردیم و غروب هم بردمتون حمام و بعدش میز و صندلی ها را آوردن و اولین مهمونا ساعت 8 تشریف آوردن
عرض خدمت دردونه های خودم که پنج شنبه شب جشن تولد تو برگزار شد با وجود اینکه این روزها حال و حوصله کافی نداریم نتونستیم اونطور که باید و شاید جشن دلخواه خودمون رو برپا کنیم یه سری کارها مون با عجله شد اون مدل کیک که خواستیم تهیه نشد و همچنین بدلیل اینکه تو خونه خودمون نیستیم و از ترس کنده کاری روی دیوار و ایرارات جناب صاحبخونه تزئیناتی انجام ندادیم خلاصه حسابی شرمندتون هستیم امیدوارم که بتونیم جبران کنیم براتون
این از ایرادت جشن حالا از خوبی هاش بگم که با اینکه مهمونا کم بودن و خیلی افرادی که پارسال بودن امسال اینجا نبودن که بتونن شرکت کنن حدود 20 نفر مهمون داشتیم که خیلی خیلی محبت کردن شما ها هم کلی شیطونی کردین و بپر بپر کردین مدام صندلی ها رو انداختین زمین موقع شام کلی ریخت و پاش و کثیف کاری کردین که اگه مهمون نداشتیم حتما کارم به داد و فریاد کشیده میشد خیلی خوشگل لیوان نوشابه و آب و میوه له شده بود که توسط شما ورورجک ها رو زمین ریخته میشد منم دیگه زدم به بیخیالی و حتی نگاه نمی کردم
تو جشن تولد شما دو نی نی تازه وارد که یکیشون 5 ماهه و اون یکی 3 ماه بود شرکت داشتن خیلی بامزه بودن و دختره البته کمی مامانی و بد قلق که بغل هیچ کس نمی رفت
خاله جون زحمت کشید و تارا خانم و آقا باربد رو خیلی خوشگل و ناز آماده کرد اما تارا فقط نیم ساعت گل سر و کیلیپس ها رو سرش نگه داشت و سریع درشون آورد دستبند و انگشتر کیتی کت هم همینطور زیاد دووم نیاوردن افسوس می خورم که چرا همون اول ازش عکس نگرفتم البته مشغول بدو بدو بودم و از اونجایی که تو دقیقه 90 یادمون اومد که نه دوربین عکاسی و نه فیلم برداری شارژندارن ( واقعا شرمنده ایم هاااااااااااااااااا) و خاله جون رفت خونه و دوربینش رو آورد دیگه عکس نگرفتم.....
شام سالاد اولویه بود ( دستپخت خاله جون با همکاری بنده ) ژله با 4 مزه که دو بدو قاطیشون کردیم سیب و لیمو بعلاوه هلو و انگور بد نشدن
کیک هم اولش خواستیم طرح باب اسفنجی باشه که طرح مورد نظرما رو نتونست قناد بگیره بقیه طرحاشون هم جالب نبود وقتی هم نداشتیم که بریم جای دیگه ( سفارش کیک چهارشنبه ساعت 10 شب) طرح توت فرنگی سفارش دادیم که البته وقتی آوردنش خونه بازهم اون چیزی نبود که دیده بودیم ولی مزه اش خوب بود بدون خامه و کم شیرین به قناد گفتم تولد بچه هاست ولی مهموناش همه بزرگن و بشدت مخالف خامه و داخلش به جای خامه موز و گردو گذاشته بود و مزه اش خدا رو شکر خوب بود
تا حدود 12 شب مهمونی طول کشید مهمونای عزیزمون لطف کردن و براتون کادو آوردن کلی لباس و اسباب بازی و پول گیرتون اومد مبارکتون باشه خوشگلای من
واما قسمت تصویری جشن تولد هنوز بدستم نرسیده و عکسا در دوربین خاله جان می باشد به زودی زود تقدیم حضور می کنم