غنچه ها
سلام به الماسهای زندگیم
بچه های عزیزم ماشالا به جونتون روز به روز شیرین تر و با نمک تر و خواستنی تر میشید همه اطرافیان شیفته شما هستند و همه رو سرگرم خودتون کردین . همه از دور و نزدیک سراغ شما رو میگیرن
خداوندا به خاطر این فرشته های آسمونی هزاران بار شکرگزار تو هستم.
دیروز همگی رفتیم خونه خاله ، من رفتم بازار کمی خرید کردم براتون لباس گرفتم ماشالا بهتون که انقد بهتون میان. وقتی برگشتم باربد طلا خوابیده بود اما تارا خانم مقادیری آتیش سوزونده بود. وقتی اومدیم خونه تارا زود خوابید ولی باربد بیدار بود و مشغول سرو صدا تا ساعت 12 شب من و خودشو بیدار نگه داشت تا اینکه شروع کرد به مکیدن شستش ( یعنی اینکه می خوام بخوابم)
امروز صبح وقتی اومدم اداره هنوز خواب بودن شیطونکای مامان الان دلم می خواست پیشتون باشم و محکم بغلتون کنم و لپاتون رو ببوسم ( طلبتون تا ظهری که بیام خونه)