بوی عیدی ، بوی توپ .....
سلام سلام سلام
خدمت گلای ناز و دوستای عزیزم بگم در روزهای پایانی سال 90 هستیم
سال 90 با همه خوب و بدش و فراز و نشیباش داره تموم میشه و جاشو به یه سال نو میده امیدوارم خداوند توفیقی به همه ما عنایت کنه که در کنار خونه تکونی دلهامون رو از کینه و نفرت و هر چی بدیه پاک کنیم وبه جاش مهرورزیدن و عشق را در قلبمون تقویت کنیم
بهار داره میاد سعی کنیم رنگ بهار بدیم به خودمون، قلبمون و فکرمون تا اطرافمون پر بشه از سبزی و سرزندگی
پیشاپیش سال نو و فرارسیدن نوروز اساطیری رو به همه دوستای عزیز و تمام ایرانیان در سراسر دنیا تبریک میگم و برای همگی لحظات شاد و پر نشاطی آرزو می کنم. از خدای بزرگ می خوام که لباس عافیت به تن بیماران دنیا بپوشونه که این بهترین عیدی می تونه باشه اگه ارزششو درک کنیم
دوستای گلم ناراحت نشن اگه تک تک به وبلاگاشون سر نزدم و پیام ندادم ، اینجا از همشون عذرخواهی می کنم
واما وقایع اتفاقیه خانه ما
پنجشنبه شب اومدیم خونه خودمون به امید خانه تکانی
بابا ایمان هم سر قولش موند و دیروز رو تعطیل کرد و در واقع از نصفه شب مشغول نظافت بودیم تا جمعه و باید بگم که بابا ایمان زحمت نظافت رو بعهده گرفت منم کمکش کردم ولی بیشتر در ستاد پشتیبانی بودم ......
دستت درد نکنه بابایی .........امیدوارم باربد هم وقتی بزرگ شد و تشکیل خانواده داد برای خونه زندگیش اهمیت و ارزش قائل بشه و وقت بزاره ( البته دقیقه نودی نباشه مثل من و باباش که اذیت میشه )
اینجا باید یه تشکر ویژه داشته باشم از لباسشویی و بخارشو که در تمام طول دیروز همراه و همگام ما بودن و کمک شایان توجهی در امر نظافت نمودند همین جا دست مخترعشون رو می بوسم
البته خونه تکونی ما تموم نشده و این امر مسبوق به سابقه است از اونجایی که من آدم دقیقه نودی هستم خدا در و تخته رو جور کرده و یه شوهر همینجوری بهم داده و هر دومون در این باره تفاهم داریم و امر طولانی شدن خونه تکونی مسئله جدیدی نیست تو خونه ما..... ایشالا تموم میشه ( اعتماد بنفسو می بینین ......) خدا بزرگه
سعی می کنیم نهایتا تا فردا تمومش کنیم. فردارو هم مرخصی میرم تا خورده کارارو انجام بدم
بچه های گلم دیروز خیلی ماه بودن و اصلا اذیتمون نکردن و تو آشفته بازار خونمون یکیشون جارو دستش بود یکیشون بخارشو و دستمال گردگیری و حسابی کمکون کردن قربونشون برم
بعد از ظهر هر کدومشون به جبران خستگی صبح 4 ساعتی خوابیدن و شب هم دوباره کمکمون کردن البته کارهایی هم کردن که نمی دونستیم بخندیم یا داد بزنیم مثل خاموش کردن لباسشویی نزدیک به انتهای برنامه 3 ساعته و تکرار شدن همه چیز از سر نو و پاره کردن تعدادی مجله نازنین و ریخت و پاش کمداشون که از بس انجام دادن عصبانیم نمی کنه دیگه
شب هم که می خواستیم فرشا رو پهن کنیم نشستن روی فرشای لوله شده و می خواستن تابشون بدیم ناقلا ها رو
جونم براتون بگه امروز یه روز ویژه برای ماهست اولیش که سالگرد اولین دیدار من و بابا ایمان هست که روز بسیار خوب و عزیزی برای هر دومونه البته اون روز هیچ کدوممون از آینده خبر نداشتیم و نمی دونستیم سرنوشت می خواد برامون چه نقشی رو رقم بزنه ( یادش بخیر دقیقا 8 سال پیش بود )
دومیش هم اینه که تو چنین روزی نتیجه نهایی آزمایش بارداری من اومد و شد عیدی سال 89 برای همه ما
شعر کودکانه مرحوم فرهاد مهراد رو تقدیم می کنم به همه دوستان عزیزم
بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی، وسط سفرهی نو
بوی خوب نعنا ترخون سر پیچ کوچهها
[بوی یاس جانماز ترمۀ مادر بزرگ]
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
فکر قاشق زدن یک دختر چادر سیاه
[فکر قاشق زدن دختر ناز چشم سیاه]
شوق یک خیز بلند از روی بُتههای نور
برق کفش جفت شده تو گنجهها
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
بازی الک دولک تو کوچهها
[عشق یک ستاره ساختن با دولک]
نرس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه
بوی یک لاله عباسی که خشک شده لای کتاب
[بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب]
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
[بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری
شبِ جمعه، پی فانوس، توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی، هوس یه آبتنی
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم]