تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

فضولانه ها..............

1390/10/27 12:41
نویسنده : مامان انیس
498 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به نی نی های گل من

الهی فدای اون صورت ماهتون بشم من ماشالا به شیطونیهاتون بابا برای چندمین بار میگم تو رو خدا هوای منو داشته باشین

دیروز ظهر وقتی اومدم تازه بیدارشده بودین بعد ناهار و یک کمی بازی تارا خوابید بابایی هم رفت بیرون من موندم با باربد شیطون بلا که مدام می رفت سراغ تارا که بیدارش کنه تارا ساعت 4:30 بیدار شد یه ذره غذا خوردین منم خونه رو مرتب کردم و جارو کشیدم و.... کمی تلویزیون تماشا کردیم باربد خوابید ولی نیم ساعت بعد بیدار شد . بابایی هم از بیرون اومد منم تو این فاصله تارا رو بردم حمام ولی دیگه فرصت نشد باربدو ببرم وقتی اومدم بیرون رفتم بهتون غذا بدم که تارا شیطون یک لقمه می خورد و می رفت سراغ بازی که از کابینت بالا رفت و یه دفعه قوری روگرفت دستش تا اومدم بجنبم انداختش زمین زیاد پخش و پلا نشد ولی تفاله های چایی رو با دستای مبارکتون رو زمین پهن کردین وقتی قوری رو انداختم و همه جا رو تمیز کردم دوباره تارا رفت بالا و این دفعه سر قوری رو انداخت و شکستش اونقد عصبانی شدم که حد نداره خدایا چرا گوش به حرف نمیدین کلی داد و بیداد کردم و زدم رو دستشون که دوباره دست نزنن تو خرده چینی ها که دیدم ناقلا ها دارن ادامو در یارن

خلاصه جونم براتون بگه حدودای 8:30 دوباره خوابیدین منم بعد از سریال از فرصت استفاده کردم رفتم حمام تا از حمام زدم بیرون باربد بیدار شد بعدش تارا دیگه مشغول بازی و تماشای کارتون بودین تا وقتی بابا اومد و باربدو برد حمام دیشب هم برنامه 90 بود بابا هم عاشق این برنامه اس تلویزیونو دیر خاموش کرد ساعت 1 خاموشی دادیم که بچه ها بخوابن تارا زود خوابید ولی باربد حدود یک ساعت بالا سرمون ماشین بازی کرده چند بار رو سرمون فرود اومده تا خوابیده منم وقتی موبایلمو تنظیم کردم سر 6 زنگ بخوره دیدم برام می نویسه ساعت شما 3 ساعت و 58 دقیقه دیگه زنگ می خوره خدایا یعنی کمتر از 4 ساعت باید بخوابم ......آخه انصافه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

صبح کمی دیرم شد. این روزا به خاطر روز هوای پاک حسابی گرفتاریم بازدید هم رفتم و با چند ارباب رجوع از خودراضی بحثم شد تا حد دعوا تهدید می کنه من مجوز و میگیرم هر جور که شده من می گم امکان نداره ما کار غیر قانونی انجام بدیم میگه میرم پیش آدمای زبده تر منم گفتم برو کسی جلوتو نگرفته میگه نه باید شما کارمو انجام بدین....خدایا چرا بعضی از آدمیان را زبان نفهم خلق کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

معصومه
28 دی 90 7:49
سلام عزیز نی نیت خیلی نازه خدا نگهش داره خوشحال میشم به منم سر بزنی