دخملی و پسملی کوشولو موشولو
سلام به جیگرای مامان
ماشالا به جونتون سرحال و شیطونید ها دیروز بابا بزرگ اومد بعد از دو سه روز دیدتون حسابی ازدست من و بابایی دلخور بود که شما دوتا رو چرا نبردیم خونشون اخه نازنازیهای من صبحا اداره هستم بعد از ظهرهم که ماشالا با انرژی اتمیتون وقتی برای بیرون رفتن نمی ذارید.
گلبرگای من اگه بدونید چقد با اومدنتون آهنگ زندگیمون رو شادکردید.همیشه یادتون باشه که دوتاییتون نفس من و بابایی هستید و هر لحظه که نبینیمتون دلمون تنگ تنگ میشه
اما از پیشرفتتون بگم که تارا خانم دیگه تقریبا می شینه و دستو میگیره به میز صندلی و .... و هر چی جلوش اومد که سرپا بایسته امروز دیگه رو دو تا زانواش ایستاده بود.
آقا باربد تقریبا خوب میشینه زانوهاشو جمع می کنه ولی سریع دوباره می خوابه رو زمین پسر خوشگلم همیشه در تلاشه.دیگه کاملا با روروکش به اینور و اونور خونه سرمیزنه
ماشالا به جونتون سرو صدا تون هم زیاده خیلی از حروفو بیان می کنید ماما هه هه نه نه غغغغغغغغغ بببببببببب ااااااااااااااااااا رو همیشه تمرین می کنید.
وقتی از ته دل می خندید و ذوق می کنید. دلم می خواد محکم بغلتون کنم و فشارتون بدم
الهی قربونتون برم
اینم دو تا عکس از گوگولی هامون بازم ببخشید که زیاد جدید نیستند فسقولکا