هفته سخت و شیرین من
سلام به گلای نازم حال و احوالتون چطوره شیرین عسلای من
خوش می گذره
براتون بگم از هفته ای که گذشت
یکشنبه شب بچه ها مشغول بازی بودن من و تارا تو اتاق باربد هم سرگرم ماشیناش که یه دفعه صدای گریه شدیدش اومد رفتم طرفش متأسفانه پیشونیش به تیزی کنار دیوار خورده و پاره شده بود خدا خیلی رحم کرد بغلش کردم و با یخ خونریزی رو بند آوردم و گریه اش آروم شد باباش هم تندی اومد و با توجه به سوابق خودش معاینه اش کرد و گفت بخیه می خواد تماس گرفتیم درمان در خانه که اونم گفت ما الان ست بخیه نداریم بابا ایمان به دوستش زنگ زد واومد بردنش درمانگاه این وسط همسری خودش به آب قند احتیاج داشت بعد نیم ساعت اومد پیشونی پسرکم 6 بخیه خورده و اونقدر با پانسمانش بازی کرد که در اومد کلاهک توری رو نزاشت تو سرش بمونه منم دیگه پانسمان نکردم و چون زیر موهاشه دست نمی زنه خدا رو شکر التهاب خاصی هم پیدا نکرد و انشالا فرداشب میره که باز کنن بخیه ها رو
از همسری پرسیدم اونجا چطور بود گریه کرده یا نه گفت من که خودم نتونستم دستاشو بگیرم دوستم گرفته در ضمن همه اونجا از خنده روده بر بودن پرسیدم چرا گفت باربد همش گفته ماشین سی دی و مدام تکرار کرده و گریه کرده بقیه هم خندیدن به ما
بمیرم براش کلی گریه کرده قربونش برم من که شیطونه اینقدر ماشالا به جونشون خدایا یه صبری به من بده
روزهای بعد هم تقریبا بدون خبر و حادثه خاصی گذشته خدا رو شکر به جز شکستن مقادیری کاسه و لیوان که کاملااااااااااااااااااااا طبیعیه و البته ساعت خواب ناجور بچه ها که تقریبا پوستمون رو کنده و حسابی به هم ریخته اس
در ضمن بشدت هم نق نقو و بهانه گیر شدن اگه چیزی بخوان و بهشون ندیم کلی گریه زاری می کنن ما هم اعصابمون به هم ریخته نمی دونیم به بچه ها برسیم یا کارهای خونه یا خودمون
غذا خوردن بچه ها هم کاملا میلی شده هر چی هر وقت هر جور هر کجا که دلشون بخواد می خورن مثلا در تمام ساعات شبانه روز اب پرتقال می خوان یا شیر نی دار اونم مثلا یک شب یا حتی بستنی خلاصه همه چی غیر غذا انگار دوباره باید رو بیارم به مکمل های غذایی
بجه های نازم خستگی این روزای من رو شیرین زبونی شما از تنم بیرون می بره انقدر با نمک حرف می زند که دلم می خواد ساعتها باهاتون حرف بزنم
تارا دو سه روز پیش رفته چندتا بلوز و زیرپوش اورده از تو کمدش همه رو با هم پوشیده بعد صدام کرده ماماااااان هباس پوشودم ( پوشیدم ) ببین الهی قربونت برم من نازنین
باربد هم یا در حال بالا و پائین یا در حال چیه گفتن خسته هم نمیشه ماشالا
تارا صدام می زنه میگه مااااااااا مااااااااااان بلخخخ ( بغل )
باربد هم دستاشو می گیره بالا و میگه مامان مامان بلل
بشدت نسبت به هم رقابت می کنند کافیه یکی رو بغل کنم یا کول بگیرم اون یکی هم می خواد خودش هم باید تنها باشه
چیزی که جالبه هشدار های خواهرانه تارا به داداششه که نتن باربدی خطرناته دست نزن
وقتی باربد گریه می کنه میگه باربدی گگه نتن و اگه جدال سر اسباب بازی یا هر وسیله ای باشه که دست تاراس بهش بر می گردونه
کلی هم با هم کشتی می گیرن و بدو بدو دارن و تعاملشون نسبت به قبل بیشتر شده و البته دعواهاشون بیشتر از قبل با هم مشغولن وقتی یکیشون خواب باشه اون یکی منتظره بیدار شدنشه وقتی هم بیدار شد با روی باز می خنده تو صورتش و میگه سلام
قربون بچه های گلم بشم که هر جا وارد بشن سلام می دن حتی اگه از حمام بیان بیرون
گفتم حمام درد دلم تازه شد از بس ترددم ادامه داره عجیبه تایم هر دوشون همزمانه یکیشون که میگه دستشویی اون یکی هم شلوارشو در میاره عالمی داریم ما
تو این چند روز به خاطر بخیه ها لباس جلوباز تن باربد کردم دو سه روز پیش دیگه دیدم لباس نداره همه یا خیسن یا کثیف سویشرت پارسالشو تنش کردم بعد دو دقیقه تارا اومده میگه مامان هوا سرده بهش میگم تو هم سویشرت می خوای میگه آیه قربونش برم من ( منم بچه بودم " ر" رو " ی " تلفظ می کردم و تارایی مثل خودمه )
هوا همچنان سرد و امروز هم باران رحمت الهی باریدن گرفته
به بچه ها گفتم بابا برقی گفته چراغای اضافه رو خاموش کنید وقتی از اتاقتون میاید بیرون حتما ببندید اونا هم تقریبا گوش میدن شبا تارا می اد میگه مامان بابا برقی خاموش تنه ( کنه ) میگم آره لطفا برو چراغا رو خاموش کن میگه بااااااااااااااااااشه ( این جریان داره ) باشه رو اونقدر با ناز و ادا میگه که دلم می خواد بچلونمش
باربد وقتی می خواد بخوابه عادتای عجیب غریبی داره گاهی روی ما پل می بنده گاهی عمود به ما می خوابه در هر صورت پا یا دستش باید به ما متصل باشه تا بخوابه حالا این وسط مسطا اگه بتونی ماساژ بدی گربه کوچولوی خونه رو که نور علی نور حسابی ذوق زده می شه واقعا در آرامش فرو میره تا آروم آروم بخوابه
بشدت عاشق فیلم های کارتنی هستین موش وگربه که تارا بهش میگه گربه و موش باربد هم میگه تامی و موشی
هر و کر می خندن وقتی می بینن تارا همش میگه مامان پرش تونه بزار ( پرشین تون ) شعر لاک پشتای نینجا رو زمزمه می کنه باهاش و قتی می شمارن یک دو سه چهار دستاشو تکون میده بعد شعر هم میگه وووووووو دستاشو می بره بالا
یا میگه شبتی( شبکه ) بگیر اینجا منظورش شبکه پویاس همون شبکه بچه یا ( بچه ها )
میگم چی می بینید میگن نیندا کاتون سونیک رو هم دوست دارن و البته پلنگ صورتی که تارا بهش میگه پگنگ
میگم بچه ها لوراکس کیه میگن نگهبان درخا ( درختا )
تو مجموعه عصر یخبندان عاشق سنجاب بدبختن که مدام در حال دویدن دنبال بلوطشه
باب اسفنجی رو هم عاشقانه دوست دارن
فکر کنم متوجه شدید که ما هم یواش یواش کارتون بین شدیم به دلیل تمایلات بچه ها
وقتی آهنگ می زارم همگی با هم می رقصیم اگه تو آشپزخونه باشم میگه مامان بیا و باید حتما شلنگ تخته بندازیم و دستاشونم بالا می برن تازه دستمال هم می گیرن و می چرخن
بچه های گلم امیدوارم همیشه شادمان و پرنشاط باشین و از خدای بزرگ می خوام به همه بچه ها سلامتی و عاقبت بخیری عنایت کنه