چهل و هفت ماهگی
سلام و صد تا سلام به دردونه های خودم حال و احوالتون چطوره خوب و خوش هستید روز پائیزی قشنگتون بخیر باشه
عرض کنم به خدمت خوشگلای خودم که بالاخره پس از گذشت یک ماه و دردسرهای فراوان و بدقولی های آقای نجار و تمیز کردن خونه دقیقا از روز عید قربان اومدیم خونه خودمون
با وجود اینکه خیلی کار کردیم ولی خب کارای دیگه ای هم مونده که گذاشتیم سر فرصت
شما وروجکا هم بعد یکماه و اندی مهمونی خونه مامان جون و خرابکاری های ریز و درشت حوزه جدید کاریتون مشخص شده و بعد از ظهرا پوست کله منو می کنید دیروز تا مرز جنون پیش رفتم پس که مدام تکرار کردم بسه دست نزن آویزون نشو ولش کن بیا کنار ...دهنم کف کرد والا
توی آشپزخونه مشغول کار بودم تارا اومده میگه باربد توی بالکنه رفتم سراغش می بینم هر دوشون از نرده های بالکن رفتن بالا دلم می خواست هم خودمو بزنم و هم اونا رو قلبم اومد توی دهنم
بعد که اومدن دو سه بار اتاقشون رو ریختن بیرون و به زور و تهدید و .... منتقل شدن توی اتاق شب خواستم زباله ار رو ببرم پایین بهشون میگم بیاین بریم یه قدمی بزنیم تارا میگه بزار لباس عروسیمو بپوشم ....
رفتیم برای قدم زدن اما انگار مسابقه دو بود انقدر پیچ خوردن که برشون گردوندم خونه رسیدیم بالا فرستادمشون توی اتاقشون و تهدید کردم وای به حالتون حرف بزنید یا بیایید بیرون
خلاصه به این ترفند قبل از ده خوابیدند ... این مدت کلا زود خوابیدند یعنی حدودای 8 دیگه خواب بودن و البته این باعث سحرخیزی بچه ها شده وو گاهی اوقات تارا قبل از من بیدار میشه یعنی 5/5 صبح دیگه دردسر بیدار کردن صبح و نق نق رو ندارم و صبحونه رو هم راحت می خورن ولی خب بچه ها روزای پنجشنبه و جمعه همین داستانو سرمون در میارن و خواب شیرین صبحگاهان تعطیل پرررررررررررررررررر بعبارتی فرت
خونه جدید هنوز تلفن وصل نشده و در نتیجه اینترنت نداریم و شما نمی دانید محرومیت از نت یعنی چه
شیطون تر و حاضر جئاب تر از قبل شدید برای هر چیز جوابی دارید
دیروز تارا به باباش گفته برام لاک بگیر نیاز دارم بعد بهش گفته برای انیس هم بخر باباش گفته نه فقط برای تو می گیرم انیس استفاده نکنه برگشته بهش گفته پس منم نیاز ندارم
قربون دخترکم برم که عشق منه امروز صبح که بیدار شده اومده میگه مامان هنوز از دستم عصبانی هستی الهی فداش بشم من
از دست خودم خیلی دلگیر و عصبانی میشم وقتی سرشون داد می زنم یا دعواشون می کنم بس که ماشالا فضولند و یک جا بند نمیشن جرات ندارم جایی برم اگه کمی رودرواسی داشته باشم با میزبان سر یه ربع باید بلند شیم تنها جایی که میرم گاهی اوقات خونه خالمه جای دیگه واقعا نمیرم
تو این مدت خونهمامان اینا خیلی خیلی بهشون زحمت دادیم یعنی قابل گفتن نیست امیدوارم همیشه سلامت باشن و سایشون برسرمون باشه
خیلی خیلی بچه ها رو دوست دارن و عاشقانه در برابر تمام شیطنتا و خرابکاریهاشون صبورند
گاهی اوقات گوشیم دست بچه هاست چند تا داستان صوتی دانلود کردم که مدام گوش میدن شبا وقت خواب بخصوص و قربونشون برم کاملا حفظ شدن داستانها رو باربد شبا که می خوابه شعر هایی رو هم که بلده با خودش تکرار می کنه
بعد از داستان ها میرن توی گوشیم گشت و گذار مثلا میرن توی گالری عکس و کلی عکس جدید می گیرن کلیک کلیک کلیک .... گاهی اوقات عکسای اضافه رو که دیلیت می کنم به حدود 100 تا می رسن
بعد می رن تو دفتر چه تلفن از روی عکسایی که می شناسن تماس می گیرن با طرف از جمله بارها و بارها به خاله نیکی زنگ زدن
تارا میاد میگه گوشیتو بده یه زنگ بزنم ببینم چرا ایمان نیومد چرا دیرکرده بعد که زنگ می زنده سفارش خرید میده از آدامس و شوکولات و ژله پمپی و.... تا دوغ و نوشابه
قربونتون برم الهی امیدوارم خدای بزرگ همیشه حامی و نگهدار شما باشه سلامتی و عاقبت بخیری شما دردونه ها آرزوی قلبی و همیشگی منه
فردا 17 مهرماه چهل و هفت ماهه میشید ...ممنونم به خاطر تمام شادی هایی که با اومدن شما به زندگیمون اومد ممنونم به خاطر اینکه افتخار مادری کردن برای شما رو دارم و ممنونم که وجود نازنین شما شده قلب و روح و زندگی من
خدایا شکرت به خاطر اینکه هوای ما رو داری و زبونم کوتاهه ولی همیشه نعمتت رو در حق من تمام کردی
ممنونم به خاطر همه چی و مطمئنم هیچ وقت هیچ وقت من و عزیزانم رو از نگاه پر مهر و عطوفتت محروم نمی کنی...
این کیک به اصرار فراوان بچه ها جهت فوت کردن صدباره شمع و کلاه بوقی خریداری شده است...
امروز روز جهانی کودک هست این روز رو به تمام کودکان معصوم دنیا تبریک میگم از خدای بزرگ می خوام که همیشه حامی بچه ها باشه و آرزو دارمک صفای دل و پاکی قلب میوه های بهشتی همیشه پایدار بمونه