تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

اسفند دونه دونه

سلام سلام سلام یه سلام اسفندی به همراه آرزوهای شیرین همگی تقدیم به شما دردونه ها و دوستان عزیزم حال و احوال انشالا خوبه امیدوارم لحظه هاتون همیشه پر شادی باشه و تلاش برای رسیدن به بهترین ها فرشته های قشنگم همیشه براتون سلامتی آرزو می کنم و دل خوش و لبی که فقط به خنده باز بشه این روزهای آخر سال همه در تکاپو هستند لذت تحویل سال و ترس کلی کار نکرده توی وجود همه است لذت خونه تکونی بوی تمیزی و پاکیزگی چقدر خوبه این روزهایی که بی تکرارند و هر لحظه شون پر لطف و صفاست اما در خانه ما فعلا خبری از خونه تکونی نیست گاه گاهی اون ته ته های ذهنم مشغول میشه ولی شیطنت شما فسقلی ها شعله پا نگرفته رو خاموش می کنه نمی دونم ...
3 اسفند 1392

بهمن نوشت

سلام و صد تا سلام به گلهای اطلسی باغچه کوچک خانه ما حال و احوالتون خوبه خوش و خرم هستید برای تک تک لحظه هاتون عشق و شور و شادی آرزو می کنم دلبندان کوچکم سال 92 افتاده توی سراشیبی ............تند و تند دارن می گذرن این روزها عجب سالی بود و چه تجربه های تلخ و شیرینی...... که همه در اوج شدت بودند و  تب و تاب لحظه های ما سینوسی محض بود........... از زمستان هنوز 33 روز باقیست سردی و سوز استخوان سوزش کمرنگ شده اما بوی بهار را اگر بخواهی حس کنی خیال و کامت را شیرین می کند همچون عسل.......... برای کاهلی این روزهایم هیچ دلیلی نیست جز دلایل تکراری قبل انقدر ننوشته ام که انگاری در یک روز سرد زمستانی قلمم یخ زده باش...
26 بهمن 1392

سی و نه ماهگی

سلام و صد سلام به فرشته های زندگیم سی و نه ماه مادری و عشق و شور رو به خودمون تبریک میگم سی و نه ماهه با همیم با هم نفس می کشیم کودکی می کنیم و در یک کلام زندگی می کنیم لحظه های زندگی من سرشار از شوق و لذت و سرزندگیست  به خاطر حضور سبزتون به خاطر معجزه بی مثال خداوندی قصه من و معبودم و و لطف بی پایان او  و تسلیم من به درگاهش نیازی به تکرار ندارد که سرفصل تمام زندگی ماست خدایا چون همیشه خود و عزیزانم را به تو می سپارم که تو مهربانترین مهربانانی ...
17 بهمن 1392

دی نامه

سلام سلام سلام حال و احوالتون چطوره اول کار بگم این ویروس وب زدگی به ما هم سرایت کرده ........هی این صفحه مدیریت رو بالا پائین می کنم رفرش می کنم هی به خودم هشدار میدم که بابام جان بیا بنویس ولی نوچ نمیشه که نمیشه هی آخر سر شرمنده خودم میشم و دردونه ها القصه امروز بعد سه هفته روزانه ننویسی یه تکونی به خودم دادم ببینم تا کجا پیش میرم ببینم این دی نامه رو می تونم بنویسم یانه خدمت فرشته های نازنینم بگم اولین ماه فصل زمستون امروز تموم میشه و با توجه به نوشته روی تقویم 59 رو تا پایان سال بیشتر نمونده پرونده امسال داره یواش یواش بسته میشه وااااااای که چقدر زود و سریع می گذرن این روزها ............حس و لذت خیلی چیزها رو به...
30 دی 1392

سی و هشت ماهگی

سلام فرشته های من امروز 38 ماهه شدید 1155 روز از آن تاریخی ترین و سبزترین روز زندگی من گذشت شیرینی هایش البته بسیار و تلخی هایش اندک ولی عبرت آموز و آنچه که عیان است و غیر قابل انکار رحمت و لطف بی پایان خداوندی به این بنده کمترین است خداوندا توشه ام خالیست و بارم سنگین و آرزوهایم دور و دراز .......هماره با امید به تو زنده می مانم که تو مهربانترین مهربانانی به لطف حکمتت از فرداهایم بی خبرم و نمی دانم ادامه این قصه چگونه رقم خواهد خورد هر چه که  هست باشد .... می دانم آفریننده بی همتای زیباترین تقدیر زندگی منی مرا که به لطف مرحمتت شایسته مقدس ترین نام عالم گشته ام هیچگاه به خود وامگذار سلامتی و عاقبت ...
17 دی 1392

هوای حوصله ابریست........

زیبا سلام... زیبا هوای حوصله ابریست، چشمی  از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا... زیبا...                                    زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد                       از من مگیر چشم، دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد...         یادم بده چگونه بخوانم تا...
15 دی 1392